براي خروج از بحران بايد برنامه اي طراحي كنم
در زمان بروز بحران ذهنم به دوراهي مي‌رسه

راه اول مطابق عادته و ذهن راحت وارد اون مي شه و كليد اون، پرسش چرايي منفي از خوده. مثلا وقتي بعد از هر پيشامد ناگواري دنبال اين مي‌گرديم كه چرا بايد اين بدبختي يقه‌ي من بيچاره رو بگيره


راه دوم راه سخت و مخالف عاده و كليد اون پرسش چگونگي مثبت از خوده. مثلا از خودمون بپرسيم چطوري مي تونم از اين بحران خارج بشم؟ الان بهترين كاري كه مي تونم انجام بدم چيه؟
فقط و فقط مشكلي حل نمي‌شه كه من غيرقابل حل مي‌بينمش
من در هر شرايطي چه بخوام چه نخوام مسوول برون رفت از شرايط موجودم



برچسب‌ها: بحران, بدبختي, چرا, چگونه
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۲ و ساعت 10:25 |
احیای یک تیم کاری که قبلا شکست خورده، کار آسانی نیست، اما غیرممکن هم نیست. هر مدیری ترجیح می‌دهد مدیریت یک تیم موفق را به دست بگیرد. اما حقیقت این است که برخی تیم‌ها – چه در میادین ورزشی و چه در کسب‌وکار– پیوسته رنج شکست را تحمل می‌کنند، بدون اینکه هیجان پیروزی را تجربه کنند

برای تغییر حس شکست تیم‌هایی که با موفقیت ناآشنا هستند، چه کارهایی باید انجام داد؟ جو فرانتیرا و دنیل لید، در کتاب خود با عنوان «تحول تیمی: راهنمایی برای دگرگونی تیم‌هایی با عملکرد ضعیف» راهکارهایی را برای هدایت و متحول کردن تیم‌های بی‌انگیزه ارائه داده‌اند.تعجبی ندارد که این کتاب مثال‌هایی را از ورزش‌های حرفه‌ای به عنوان مدل اصلی انگیزه و ایجاد تغییرات توسعه‌ای در رفتار ارائه می‌هد. درست همان طور که یک مربی ورزشی ورزشکاران معمولی را به تمرین اضافی تشویق می‌کند، مدیران هم باید روش‌هایی را برای کمک به کارمندان بیابند تا آنها هدف و اخلاق کاری خود را بشناسند و آن را تقویت کنند
تغییراتی در این مقیاس یک شبه اتفاق نمی‌افتند و بنابراین آن را یک جریان بلند مدت در نظر بگیرید. نکته‌های زیر از کتاب مزبور گرفته شده که به احیای تیم کاری شما کمک میکند

-      وقتی مسیر توسعه و پیشرفت را در پیش می‌گیرید، سعی کنید روحیه شکستی را که از قبل باقی مانده، از بین ببرید. هر چقدر تیم شما بیشتر نگران شکست‌های احتمالی باشد، احتمال کشیده شدن آنها به سمت شکست بیشتر است

-      با واقعیت روبه رو شوید و شکست‌ها را – از جمله عملکرد تیمی و فردی – صادقانه ارزیابی کنید. سرپوش گذاشتن روی اشتباهات یا مطرح کردن امور به شکلی کلی موثر نخواهد بود و در این‌صورت کارمندان شما پی به اشتباهات خود نخواهند برد

-      نقش اعضای تیم را به وضوح تعریف کنید و مطمئن شوید که همه افراد می‌دانند چه وظایف و اهدافی دارند. ایجاد مسوولیت‌پذیری به شکل آشکار، اخلاق خود- مدیریتی و خود-کنترلی را در محیط کار رواج می‌دهد
-     کارمندان را تشویق کنید که راه‌هایی را برای توسعه فرآیندها پیشنهاد دهند. اگر به کارمندان اجازه دهید در حل مشکلات سهیم باشند، برای رسیدن به موفقیت سخت‌تر تلاش می‌کنند

-      از تیم‌تان انتظار داشته باشید که بهترین باشند. با توجه کردن به جزئیات، تعهدتان به کیفیت کار را نشان دهید؛ یعنی با مشتریان حرفه‌ای برخورد کنید، در برابر مشکلات واکنش به موقع داشته باشید و اشتباهات نوشتاری را در کلیه اسناد کسب‌وکار حذف کنید

-     برای رشد پایدار در طول زمان، انتظارات قطعی ایجاد کنید. این اهداف باید واضح و قابل سنجش باشند تا اعضای تیم بتوانند در مورد آنها تمرکز و اقدام کنند

-      لیستی از ارزش‌های کلیدی ایجاد کنید، مثلا اینکه هدف اصلی شرکت مشتری مداری است؛ اگرچه این کار ممکن است پیش پا افتاده به نظر برسد. این کار نه تنها رهنمودهای واضحی برای شما تعیین می‌کند، بلکه کمک می‌کند اعضای تیم نتایج ملموسی را از کار استخراج کنند

-      در هر جایی که می‌توانید، بر ارزش‌های تیم تاکید کنید: از طریق ایمیل، سخنرانی‌ها و حتی یادداشت‌های کاری

-      کارمندان شما را می‌بینند و تحت‌تاثیر رفتار شما با مشتری و همکاران دیگر، واکنش شما در برابر فشارها و مواجه شدن با ضرب‌الاجل‌های کاری قرار می‌گیرند

-      از هر موفقیتی که تیم به دست می‌آورد، تجلیل کنید. اگر از کار تیم تجلیل کنید، آنها می‌فهمند که به توانایی آنها برای غلبه بر مشکلات ایمان دارید


مترجم: مریم رضایی
منبع: Time


برچسب‌ها: مديريت
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۲ و ساعت 10:25 |
    آنچه مدیران منابع انسانی باید بدانند

    به گفته سوزان میسینگر، رییس سابق انجمن مدیریت منابع انسانی در کنفرانس سالانه مدیریت استراتژیک منابع انسانی: مدیران منابع انسانی  خواستار آنند که  فردی مورد اعتماد نزد مدیرعامل  خود  به حساب آیند، آنها باید از برخی مسائل مربوط به رییس خود حتما آگاه باشند تا فردی موفق در کار خود به حساب آیند.

    1. مدیران عامل نسبت به تمام مسائلی که در حیطه کاری آنها رخ می‌دهد، آگاه نیستند.
    هیچ مدیرعاملی زمان کافی برای خواندن همه روزنامه‌ها و نشریات تجاری ندارد. این کمبود زمان به احتمال زیاد منشأ اصلی ناامیدی و درماندگی است؛ زیرا مدیران عامل همیشه تشنه ایده‌ها و اطلاعات جدید در مورد رقبای خود هستند. چنانچه شما مطلبی را درمورد شرکت دیگر می‌خوانید که مهم است، تصور نکنید که رییس شما هم آن را خوانده است؛ این خبر را به او منتقل کنید.
    همچنین با فرض اینکه مدیرعامل نظرات و اطلاعات شما را تنها در ارتباط با مسائل منابع انسانی می‌خواهد، خود را دست کم نگیرید. نظرات خود را  که کاملا برخاسته از دانش و تجربیاتتان است، پیشنهاد دهید و با او مشورت کنید. به قول میسینگر «شما باید به مدیرعامل خود کمک کنید از افق دید بالاتری  به مسائل نگاه کند.»

    2. مدیران عامل از جلسات منابع انسانی هراس دارند.
    پاداش و مزایا درصد زیادی از بودجه شرکت‌ها را شامل می‌شود و شما به عنوان مدیر بخش منابع انسانی نماینده همه کارمندان برای گرفتن این مطالبات هستید. باید  طرح این جلسات و گفت‌وگو در مورد آن به دقت و درزمان مناسب انجام شود. همچنین مطرح کردن مسائل دشوار و مشکلات کارکنان مسوولیت شما است.  رییس شما ممکن است از بیان این انتقادها در دفترش خوشش نیاید؛ اما شما می‌توانید با پیشنهاد شیوه‌هایی برای کاهش هزینه‌ها یا بهبود بهره وری سازمانی، نگرانی  او را کاهش دهید.

    3. مدیران عامل نمی‌خواهند برای شما تصمیم بگیرند.
    این نگرش که «عذرخواهی آسان‌تر از اجازه خواستن است» در بسیاری از موقعیت‌هایی که حساسیت زیادی ندارد، کاربرد دارد. در تصمیم‌گیری‌هایتان قرار نیست چشم به مدیرعامل خود داشته باشید، شما می‌توانید اعتماد به نفس را در توانایی‌های خود نشان دهید.
    مدیرعامل‌ها تمایل دارند با افرادی کار کنند که جرات دارند از قضاوت‌های خود بهره بگیرند. چنانچه نیاز داشته باشید که مسائل بغرنج را با مدیرعامل خود درمیان بگذارید، ابتدا مسائل را بر حسب ریسک‌های موجود و درجه اهمیت چارچوب‌بندی کنید.

    4. مدیران عامل تمایل دارند در مورد فراز و فرودهای سازمان خود بیشتر بدانند.
    مدیران عامل بیشتر وقت خود را صرف پرداختن به امور مشتریان می‌کنند و نتیجه آن می‌تواند عدم دسترسی به وضعیت کلی سازمان باشد. به گفته میسینگر، «گاهی اوقات، نیروی انسانی باید به مدیرعامل بگویند «کمتر رویاپردازی کند و واقع بین باشد».
    این گاهی اوقات به معنی درمیان گذاشتن اطلاعاتی درباره زندگی شخصی کارکنان و اطلاع‌رسانی به مدیرعامل درباره برنامه‌های کار متناقض است که ممکن است در درون سازمان شکل گرفته باشد. هنگام مشورت دادن، باید هدفتان بیان واقعیت‌ها و پیشنهاد‌هایی تدبیرگرانه وهوشیارانه باشد.

    5. مدیران عامل به شما نخواهند گفت که چه کسانی بیشتر مورد توجه او هستند.
    هنگامی که در مورد مدیران دیگر با مدیر عامل بحث و گفت‌وگو می‌کنید، به خاطر داشته باشید ممکن است آنگونه که فکر می‌کنید از همه چیز باخبر نباشید. برای حفاظت از خود، هنگام ارائه اطلاعات درباره مدیران اجرایی تا آنجا که ممکن است صادق و غیراحساسی باشید؛ به خصوص اگر عملکرد آنها تحت ارزیابی شما است.

    مترجم: زهره همتیان


برچسب‌ها: مديران منابع انساني
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ و ساعت 11:39 |

ریسک نیروی کار اضافی برای کسب وکارهای کوچک


صاحبان کسب‌وکارهای کوچک معمولا زمان زیادی ندارند تا استراتژی‌هایی را توسعه دهند که سلامت مالی شرکت‌های آنها را به طور موثری کنترل کند. در نتیجه، بسیاری از آنها می‌دانند که شرکتشان برای بقا به چه چیزهایی نیاز دارد؛ اما نمی‌دانند عامل پیشرفت کسب وکارشان چیست.

فرق بین بقا و پیشرفت در داشتن یا نداشتن نیروی کار اضافه برای یک کسب وکار خلاصه می‌شود. اگر بخواهید هر چند ماه یک بار نیروی جدیدی را آموزش دهید، وقت و منابع زیادی را به هدر می‌دهید؛ اما اگر تعداد نیروهای شما بیشتر از اندازه کسب وکارتان باشد، به شرکتتان آسیب می‌رسانید.

شما باید بدانید برای قدرت دادن به شرکتتان به چه تعداد کارمند نیاز دارید، چه زمانی باید رشد کنید و چه زمانی تعداد کارمندانتان مناسب است. پیگیری چند معیار کلیدی کاملا نشان می‌دهد که چه حجمی از کار باید انجام شود و به چه تعداد کارمند نیاز دارید.

بنابراین کارتان را با کنترل سه حوزه زیر شروع کنید:
1) معیارهای آینده را در نظر بگیرید.
بیشتر شرکت‌ها درآمد ثابت ماهانه ندارند. اگر دیدگاهی جامع نسبت به چشم‌انداز مالی شرکتتان داشته باشید، بهتر می‌توانید نوسانات جریان نقدی را تحمل کنید.
البته نمی‌توانید در برابر هر نوسانی واکنش نشان دهید؛ اما می‌توانید فرق بین یک کسادی فصلی و یک رکود قابل‌توجه را تشخیص دهید تا بتوانید به سرعت و هوشمندانه عکس‌العمل داشته باشید.

درآمد بیشتر شرکت‌ها در طول یک سال نوسان زیادی دارد. معیارهای اولیه که باید پیگیری کنید، عبارتند از:
• داشتن رویکردی دراز مدت از جریان نقدی شرکت. کار را با شناخت دقیق استانداردها و بهترین عملکرد صنعت خود شروع کنید سپس نقشه‌ای از اینکه چه زمانی درآمد شرکت به اوج خود می‌رسد، تهیه کنید.
• ترسیم تصویر دقیق فروش برای 90، 120 و 180 روز آینده. بهتر است حتی تصاویری برای مدت زمان دورتر تهیه کنید تا بدانید چه حجمی از کار را نیاز است انجام دهید و به چه تعداد کارمند برای انجام این کار نیاز دارید.

2) بهترین عملکرد صنعت خود را بشناسید و از آن استفاده کنید.
به مشاورین و انجمن‌هایی که در صنعت حوزه کاری شما تخصص دارند، مراجعه کنید از نسبت متداول درآمد و مخارج بالاسری کارمندان را در کسب وکارهای مشابه کسب وکار خودتان اطلاع پیدا کنید.

به عنوان مثال، استاندارد صنعت آژانس‌های تبلیغاتی، نسبت 20-25-55 است؛ به این معنی که 55 درصد درآمد ناخالص شما باید صرف حقوق و مزایا شود و 25 درصد صرف مخارج بالاسری شود و 20 درصد سود خالص برای شما باقی بماند.

هر صنعتی حاشیه سود، چرخه فروش، میانگین دستمزد کارمندان و... خاص خود را دارد. دانش به شما قدرت می‌دهد و اگر معیارهایی اینچنین را در نظر بگیرید، هیچ‌گاه تعداد کارمندان مازاد بر نیاز شما نخواهد بود.

3) یک برنامه کسب وکار جدید، فعال و جسورانه تهیه کنید
اگر مطمئن هستید که مشتری جدیدی در راه است و فروش خوبی پیش رو دارید، منطقی است که کارمندانتان را نگه دارید؛ اما اگر کاری برای انجام دادن نباشد، حداقل به مدت 90 روز نشانه‌ای کافی برای آن وجود نخواهد داشت. بنابراین تهیه یک طرح دینامیک و فعال جدید را جزو برنامه روزانه خود قرار دهید تا بدانید بهترین زمان برای قطع همکاری با یک کارمند چه زمانی است.

اولویت‌های درست را اول قرار دهید
اولویت اول شما نجات کسب وکارتان است. اما وقتی پای کارمندان به میان می‌آید، بسیاری از صاحبان کسب وکارهای کوچک نمی‌توانند به این اصل مهم وفادار بمانند.
کارفرماها معمولا به دلیل تامل بیش از حد برای قطع همکاری با یک کارمند، گناهکار شناخته می‌شوند و گاهی این کار صدمه‌ای بیش از خالی شدن حساب بانکی شما ایجاد می‌کند.

بسیار سخت است که اجازه دهیم یک کارمند خوب شرکت را ترک کند، فقط به این خاطر که کار کافی برای انجام دادن وجود ندارد؛ اما متاسفانه این بخشی از مالکیت یک کسب وکار است.

با ارزیابی بی‌طرفانه سلامت مالی کسب وکارتان، احساسات را از این معادله کنار بگذارید. جریان نقدی، ذخایر مالی و چشم‌انداز‌های جدید کاری خود را بررسی کنید تا تصویری واقع‌گرایانه از اینکه تا چه مدت می‌توانید از پس پرداخت حقوق کارمندان برآیید، داشته باشید. به منظور آمادگی داشتن برای بدترین سناریوی ممکن، همیشه بدانید کارمندی که احتمالا قرار است عذر او را بخواهید چه کسی است و برنامه‌ای از پیش تعیین شده برای جایگزین کردن مهارت‌های او داشته باشید.

در حالی که بیشتر موفقیت یک شرکت کوچک به توانایی‌های ذاتی صاحب آن بستگی دارد، با این حال تشخیص چگونگی و زمان تعدیل نیرو، نباید به صورت غریزی اتفاق بیفتد. در واقع، قبل از استخدام یا اخراج نیروی کار، اعداد و ارقام واقعیت را به شما می‌گویند:

• پول نقد: تا چه مدت پشتوانه مالی قوی برای پرداخت لیست حقوق دارید؟
• چشم‌انداز: مشتریان شما چقدر به خرید محصولات نزدیکند؟
• چرخه فروش: «فصل کاری» صنعت شما چقدر نزدیک است؟
• دسترس‌پذیری: اخراج یک کارمند چه تاثیری بر بقیه کارمندان و کار فعلی شما خواهد داشت؟

کسب وکارتان را قربانی نکنید؛ تعداد کارمندان خود را هوشمندانه، به صورت استراتژیک و با رویکرد واضحی از آینده شرکتتان تعیین کنید. در این صورت، امروز محصولات بهتری ارائه می‌کنید و آمادگی دارید با چالش‌های آینده هم روبه‌رو شوید.

مترجم: مریم رضایی
منبع: Washington Post


برچسب‌ها: كسب و كار كوچك, افزايش نيروي كار
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ و ساعت 10:27 |

آيا همیشه حق با مشتری است؟

جمله «همیشه حق با مشتری است» را به قدری زیاد شنیده‌اید که به نظر می‌رسد حقیقتی محض باشد. اما آیا واقعا اینطور است؟ در واقع، کسب وکارهایی که عملکرد خوب دارند، هر زمان که مشتری شکایتی می‌کند، نباید خود را مقصر محض بدانند. سه موقعیت را باید بشناسیم که در آن نه تنها حق با مشتری نیست، بلکه بهترین کار این است که بر موضع خود پافشاری کنید.

1) وقتی روحیه کارمندتان در خطر است
شکایت‌های مشتری می‌تواند از نحوه کار نامطلوب تا خدمات‌دهی ضعیف را دربربگیرد. به هر حال، احتمالا بسیاری از شکایاتی که از طرف مشتری دریافت می‌کنید، در مورد مسائلی هستند که کارمند شما یا آن را انجام داده یا انجام نداده است. آسان‌ترین راه این است که بپذیرید کارمند شما اشتباه کرده، اما اگر او کارمند خوبی باشد، قبل از اینکه بخواهید او را سرزنش کنید، احتیاط را رعایت کنید. وقتی کارمندان شما به وضوح قوانین تعیین شده یا فرآیندهای شرکت را دنبال می‌کنند، نیاز دارند بدانند که شما از آنها حمایت می‌کنید. در غیر این‌صورت، با ریسک دور شدن از کارمندان و تخریب روحیه آنان مواجه می‌شوید.
این به این معنی نیست که نباید با مشتری مورد نظر مصالحه کنید، بلکه یعنی کارمند خودتان را به خاطر فرد دیگری قربانی نکنید. به یاد داشته باشید که از دست دادن یک مشتری و جایگزین کردن مشتری جدید شاید کار هزینه بری باشد؛ اما از دست دادن یک کارمند خوب، پرهزینه‌تر است.

2) وقتی مشتری کنترل کسب‌وکار شما را به دست می‌گیرد
سال گذشته، تحقیقی که توسط فدراسیون خرده فروشی ملی انجام شده بود، ارزیابی کرده بود که کسب وکارهای خرده فروشی در سال 2011 حدود 5/3 میلیارد دلار از کلاهبرداری مالی ضرر کرده‌اند. این کلاهبرداری‌ها شامل پس آوردن اجناسی بود که افراد از فروشگاه‌ها دزدیده بودند یا با پول دزدی خریده بودند. با اینکه کارهای زیادی می‌توان انجام داد تا از این نوع کلاهبرداری‌ها جلوگیری کرد، اما بر اساس قانون «همیشه حق با مشتری است»، خیلی از فروشگاه‌ها لباس‌های دزدیده شده را بدون دریافت رسید، پس می‌گرفتند و پول آن را می‌پرداختند.
این نوع کلاهبرداری تنها روش موجود برای کنترل کردن کسب‌وکارها به دست مشتری نیست. ممکن است مشتری تقاضاهای نامعقولی داشته باشد تا سعی کند خسارتی دریافت کند یا دلیلی برای عدم پرداخت مبلغ مورد توافق بیابد. این مشکلات را نمی‌توان از بین برد؛ اما می‌توانید سیاست ثابتی ایجاد کنید تا این‌گونه فعالیت‌های مشتری را محدود کنید.

3) وقتی نمی‌توانید مشتری را راضی نگه دارید
تقریبا می‌توان گفت هر کسب‌وکاری یک مشتری دارد که نمی‌تواند هیچ گاه او را راضی نگه دارد. این مشتری می‌تواند همیشه بر صفحه فیس بوک شما شکایتی بنویسد یا هر هفته با بخش پاسخگویی شرکت شما تماس بگیرد و داستانی تازه از نارضایتی خود تعریف کند.
بدون شک، اولین شکایات این مشتری را جدی گرفته اید و تلاش کردید شرایط را آرام کنید. اما به تدریج مشخص شده که هیچ راهی برای راضی نگه داشتن این فرد وجود ندارد و باید دست از تلاش بکشید. این کار هم برای شما و هم کارمندانتان وقت تلف کردن است.
در عوض، به این مشتری بگویید که ناراحتی او را درک می‌کنید و از اینکه نمی‌توانید انتظاراتش را برآورده کنید، معذرت خواهی کنید. او همچنان تا مدتی با شما تماس می‌گیرد، اما وقتی پاسخ مطلوبش را دریافت نکند، منصرف خواهد شد.
در نهایت، به یاد داشته باشید که نحوه پاسخگویی شما به یک مشتری عصبانی در یک جلسه عمومی، بیش از موضوع اصلی شکایت، شخصیت شما را به نمایش می‌گذارد. پس همیشه درست و حرفه ای به مشتری پاسخ بدهید، اما از «نه گفتن» نترسید.

مترجم: مریم رضایی
منبع: Small Business Computing

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۱ و ساعت 13:37 |

ویژگی‌های یک مدیر موفق

شما صاحب کسب‌وکاری هستید و علاقه‌مندید تا یک مدیر خوب استخدام کنید که بتواند به شما در پویایی و موفقیت کسب‌وکارتان کمک کند. وقتی آگهی استخدام شما منتشر می‌شود، احتمالا تعداد زیادی رزومه به دستتان خواهد رسید.

ممکن است شما با انتخاب کردن افرادی که شرایط بهتری دارند این تعداد را کاهش دهید، ولی باز هم تعدادی به مصاحبه دعوت می‌شوند وشما باید از بین آنها بهترینشان را انتخاب کنید. حالا سوال این است: چگونه می‌توانید بفهمید که کدامیک فرد مورد نظر شماست؟

در اینجا به 10 ویژگی مهمی که باید یک مدیر موفق داشته باشد، اشاره شده است:


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در سه شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۱ و ساعت 11:40 |

چگونه صداقت همکاران را بسنجیم؟

 ترجمه: مهدی سریرچی

 

در زندگی و کسب‌وکارتان هر روز با عباراتی چون «شما هفت روزه پول تان را دریافت خواهید کرد» «تمام کارهای ما طبق قرار داد بوده و مورد تائید است»، روبه‌رو می‌شوید.

اگر بدانید همکاران شما چه موقع راستش را به شما می‌گویند و چه زمانی دروغ می‌گویند، عالی نیست؟ برای این کار راهی وجود دارد. جینین دریور، چند دهه از عمرش را در سازمان‌های اطلاعاتی صرف آموزش کشف دروغ به ماموران این سازمان‌ها کرده و در کتاب اخیرش به نام «نمی توانی به من دروغ بگویی» نحوه کارش را شرح داده است.

او می‌گوید: «کارآفرین‌های زیادی با دروغ مورد کلاهبرداری قرار گرفته‌اند یا منافع شان را از دست داده‌اند.» برای اجتناب از این سرنوشت و فهمیدن عدم صداقت همکارانتان گام‌های زیر را بردارید:


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه پنجم مهر ۱۳۹۱ و ساعت 13:40 |

مديران حتما بخوانند...

برخی مدیران و کارفرمایان، ‌از راضی و خشنود کردن کارکنان خود فراری هستند، چون تصور می‌کنند برای خوشحال کردن کارکنان خود باید زیر بار پاداش‌های سنگین، ‌ارتقا و لابد مرخصی‌های طولانی بروند، اما مطالعات محققان نشان می‌دهد که اصلا لازم نیست روش‌هایی این‌قدر پرهزینه داشته باشند. برای شاد کردن کارکنان، روش‌های خیلی ساده‌تر و ارزان‌تر هم وجود دارد.

به گزارش ايسنا سايت خبر آن لاين به نقل از لایف‌ساینس نوشت: در واقع، با ارائه کمی امکانات و قدری انعطاف‌پذیری و خلاقیت، می‌توان به راهکارهایی برای شادنگه داشتن کارکنان رسید؛ البته این شاد نگه داشتن با افزایش رضایت از کار و بهره‌وري هم همراه خواهد بود.


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۱ و ساعت 10:11 |
كشورهاي پيشرفته: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده می‌شود.
كشورهاي در حال پيشرفت: موفقیت مدیر سنجیده نمی‌شود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است.

كشورهاي پيشرفته: مدیران بعضی وقت ها استعفا می‌دهند.
كشورهاي در حال پيشرفت: عشق به خدمت مانع از استعفا می‌شود.

كشورهاي پيشرفته: افراد از مشاغل پایین شروع می‌کنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند.
كشورهاي در حال پيشرفت: افراد مادرزادی مدیر هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت بزرگترین‌های کشور است.

كشورهاي پيشرفته: برای یک پست مدیریت، دنبال مدیر می‌گردند.
كشورهاي در حال پيشرفت: برای یک فرد، دنبال پست مدیریت می‌گردند و در صورت لزوم این پست ساخته می‌شود.

كشورهاي پيشرفته: یک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدیر شود.
كشورهاي در حال پيشرفت: یک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالیکه مدیرش سه بار عوض شده.

كشورهاي پيشرفته: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مدیریت می‌کنند.
كشورهاي در حال پيشرفت: اگر بخواهند از کسی هیچ استفاده‌ای نکنند، او را مشاور مدیریت می‌کنند.

كشورهاي پيشرفته: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی می‌کند و حتی ممکن است محاکمه شود.
كشورهاي در حال پيشرفت: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدیر می‌شود و پست مدیریت جدید می‌گیرد.

كشورهاي پيشرفته: مدیران به صورت مستقل استخدام و برکنار می‌شوند، ولی به صورت گروهی و هماهنگ کار می‌کنند.
كشورهاي در حال پيشرفت: مدیران به صورت مستقل و غیرهماهنگ کارمی‌کنند، ولی به صورت گروهی استخدام و برکنار می‌شوند.

كشورهاي پيشرفته: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی می‌دهند و با برخی مصاحبه می‌کنند.
كشورهاي در حال پيشرفت: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن می‌کنند.

كشورهاي پيشرفته: زمان پایان کار یک مدیر و شروع کار مدیر بعدی از قبل مشخص است.
كشورهاي در حال پيشرفت: مدیران در همان روز حکم مدیریت یا برکناریشان را می‌گیرند.

كشورهاي پيشرفته: همه می‌دانند درآمد قانونی یک مدیر زیاد است.
كشورهاي در حال پيشرفت: مدیران انسان‌های ساده زیستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد.

كشورهاي پيشرفته: برای مدیریت، سابقه کار مفید و لیاقت لازم است.
كشورهاي در حال پيشرفت: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن کفایت می‌کند.

كشورهاي پيشرفته: مدیر فعال‌ترین فرد سازمان است با مشغله فراوان.
كشورهاي در حال پيشرفت: مدیر کم کارترین فرد سازمان است با مشاغل فراوان


برچسب‌ها: مديريت, آنور, اينور
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۰ و ساعت 8:36 |
پنج سؤال براي داشتن يك تيم كاري خوب

شايد به بهانه‌ي اينكه زمان آن رسيده است تا يك محيط كاري جديدي داشته باشيم، لازم باشد به يك بازنگري در تمامي سطوح سازمان دست بزنيم. روي سخن با رهبران كسب و كارهايي است كه مي‌خواهند بهترين نيروهايشان را حفظ كنند و به بيشترين بهره‌وري در سازمانشان برسند.

1- چرا افراد توانمند بايد علاقه‌مند همكاري با ما باشند؟‌
بهترين رهبران بخوبي مي‌دانند كه افراد بااستعداد صرفاً با پول به حركت درنمي‌آيند. اين افراد به پروژه‌هايي احتياج دارند تا هيجان كافي را براي آنها فراهم آورد. آنها دوست دارند بخشي از يك چيز بزرگتر از خودشان باشند. اين وظيفه‌ي رهبران است تا در محيط كسب‌وكار افراد را باانگيزه و مصمم نگه دارند.

2- آيا مي‌توانيم افراد توانمند را با نگاه اول تشخيص بدهيم؟

وقتي شركت يا دپارتمان خود را به افراد مناسب تجهيز كرديم، آنگاه رهبر مناسب بودن ديگر كار چندان سختي نخواهد بود. براستي يكي از پرچالش‌ترين، و وقتگيرترين موضوعات براي رهبران، پاسخ به اين پرسش است كه چه كسي مناسب كدام شغل در سازمان است. وقتي زمان ارزيابي استعدادها مي‌رسد، ويژگيهاي شخص پابه‌پاي تخصص او قابل بررسي مي شود. آيا مي‌دانيم چه ويژگي افراد باعث شده است تا در تيم به ستاره تبديل شوند و چگونه مي‌توان افراد بيشتري با اين ويژگيها يافت؟

3- آيا افراد توانمندي در اين حوزه‌ي كاري وجود دارد كه به دنبال كاركردن با ما نباشند؟

اين يك بصيرت و شمّ عمومي است كه همه آن را فراموش كرده‌ايم: بااستعدادترين افراد دوست دارند به كارهايي مشغول شوند كه دوست دارند، با افرادي كه از همكاري با آنها لذت ببرند، و پروژه‌هايي كه آنها را به چالش بكشاند. نكته اينجا است كه بايستي از بين اين همه به اصطلاح جوياي كار منفعل، افراد مناسب خودمان را پيدا كنيم. اين افراد ممكن است خارج از سازمان ما باشند، يا شايد در ديگر بخشهاي سازمان به كار اشتغال داشته باشند، اما واقعيت اين است كه آنها براي ما كار نخواهند كرد مگر آنكه شديداً تلاش كنيم آنها متقاعد شوند با ما پيوند بخورند.

4- آيا توان آموزش افراد بااستعداد و توانمند را داريم تا به آنها ياد دهيم تيم و شركت ما چگونه كار مي‌كند و برنده مي‌شود؟

حتي افرادي كه كارهاي نيازمند بيشترين تمركز فردي (برنامه‌نويسهاي نرم افزاري، طراحان گرافيكي، نخبه‌ها و تئوريسينهاي بازاريابي) را انجام مي‌دهند هم اگر از نحوه‌ي عملكرد كل سازمان بي‌اطلاع باشند، قادر به ارائه‌ي بهترين كارايي و اثربخشي خود نخواهند بود.
اين موضوع تا اندازه‌اي به آگاهي از گزارشهاي مالي مربوط مي‌شود: آيا همه‌ي افراد مي‌توانند ياد بگيرند چگونه مانند يك معامله‌گر فكر كنند؟ البته اين موضوع اساساً به درك مشترك بازمي‌گردد و اينكه آيا افراد باهوش سازمان مي‌توانند ديگر كاركنان مجموعه را با واقعيتهاي اداره و مديريت آن كسب‌وكار آشنا كنند؟

5- آيا به همان اندازه كه به ديگران سخت مي‌گيريم، خودمان را هم مورد مؤاخذه قرار مي‌دهيم؟ جاي تريدي نيست كه افراد مستعد و بلندپرواز داراي انتظارات بالايي براي خودشان، تيم يا شركتشان، و همكارانشان هستند. به همين علت هم هست كه در كارشان اينقدر سختگيرند. تست نهايي براي افرادي كه در جايگاه بالاتري قرار دارند اين است كه آيا آنها
همان ارزشها ، نگرشها، و طرز تفكري كه مي‌خواهند شاهد آن در ديگر افراد تحت مديريت خود باشند را از خود بروز مي‌دهند؟‌
به عبارت ديگر اگر خودمان را براي كار كردن به ما پيشنهاد بدهند، آيا آن را قبول مي‌كنيم؟

محمد سالاري

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه بیستم آذر ۱۳۹۰ و ساعت 12:23 |
برای ماهیگیری باید کرم به قلاب زد
نوع استراتژی: فردی، بازاریابی
همه ما غذاها، میوه‌ها و تنقلات مختلفی دوست داریم. شکلات، توت فرنگی، پسته، چیپس و... ولی تقریبا هیچ کس به خوردن کرم علاقه‌ای ندارد. با‌ این وجود هیچ انسان عاقلی هنگام ماهیگیری شکلات یا توت‌فرنگی به قلاب خود نمی‌زند.

کرم شاید مناسب‌ترین طعمه برای ماهیگیری باشد. نکته ‌اینجا است که ما برای ماهیگیری باید از طعمه‌ای استفاده کنیم که مطلوب ماهی‌ها است نه چیزی که خودمان دوست داریم. همه ما ‌این اصل را می‌دانیم و اگر ماهیگیری کنیم آن را رعایت می‌کنیم، ولی در زندگی روزمره چطور؟

در زندگی روزمره بسیاری از ما ‌این اصل ساده را فراموش می‌کنیم و تنها به چیزهایی که مطلوب و مقبول ما است، می‌اندیشیم. بسیاری از افراد در تلاش واهی برای ترغیب دیگران به پذیرفتن آن چیزی که خود می‌خواهند هستند و هیچ توجهی به خواسته‌های طرف مقابل نمی‌کنند. «هریاوراستریت» در کتاب خود، «تاثیر گذاری در رفتار انسان‌ها»، نوشته: «می‌توان گفت بهترین نصیحتی که به کسانی که می‌خواهند دیگران را ترغیب نمایند، چه در کار، چه در خانه، چه در اجتماع، ‌این است که در مخاطب خود حس خواستن‌ ایجاد نمایید. کسی که بتواند چنین کاری را انجام دهد تمام دنیا را پشت سر خود خواهد داشت و کسی که نتواند تنها می‌ماند.»

اندروکارنگی، فردی که تنها ۴ سال تحصیل کرد، کار خود را با ۲ سنت در روز آغاز کرد و توانست ۳۶۰ میلیون دلار ثروت جمع‌آوری کند؛ موفقیت خود را مدیون ‌این اصل ساده است. روزی خواهرش از ‌اینکه فرزندانش، که در دانشگاه مشغول تحصیل بودند، جواب نامه‌های او را نمی‌دادند، شکایات کرد. اندرو با او شرط بست که می‌تواند بدون ‌اینکه از آنها بخواهد، آنها را مجبور به پاسخگویی به نامه‌هایش کند. وی یک نامه کوتاه احوال پرسی به آنها نوشت و در پایان نامه نوشت که در پاکت نامه یک چک برای آنها فرستاده است، ولی در واقع چیزی در پاکت نامه نگذاشت. آنها در زمان کوتاهی به نامه پاسخ دادند و جواب هم مشخص بود.

هنری فورد پایه گذار کارخانجات اتومبیل سازی فورد چنین می‌گوید: «تنها راه موفقیت‌این است که خود را در موقعیت طرف مقابل قرار دهیم و مسائل را از زاویه دید او هم ببینیم.» ‌این اصل به قدری ساده به نظر می‌رسد که ۹۰ درصد افراد در۹۰ درصد اوقات، آن را نادیده می‌گیرند. همه ما هر روز مثال‌های فراوانی از نقض ‌این اصل ساده در زندگی روزمره خود مشاهده می‌کنیم. به عنوان مثال به تبلیغاتی که بسیاری از شرکت‌ها برای معرفی خود انجام می‌دهند توجه کنید. شرکت‌های زیادی هر روزه به معرفی خود به مشتریان بالقوه می‌پردازند و هزینه‌های زیادی نیز در‌این راه انجام می‌دهند بدون‌ اینکه به‌ این نکته ساده توجهی داشته باشند.

آنها به معرفی و بزرگنمایی شرکت خود می‌پردازند. میلیون‌ها تومان و صد‌ها ساعت صرف تبلیغ خود می‌کنند بدون ‌اینکه به مشتری بفهمانند که شرکت آنها چه مشکلی از مشکلات آنها را حل خواهد کرد و کار کردن با آنها چه مزیتی برای مشتری خواهد داشت. ما در تبلیغات بسیاری از شرکت‌ها و بنگاه‌های اقتصادی می‌بینیم که با اصرار زیادی سعی در شناساندن بنگاه خود به عنوان اولین، بهترین، بزرگ‌ترین و... دارند بدون توجه به‌اینکه آیا ‌این ویژگی‌ها نیازی از مشتری را برآورده می‌کند یا خیر. مشتریان ما معمولا به حدی درگیر مشکلات و مسائل روزمره خود هستند که اهمیتی به ‌اینکه آیا ‌این شرکت اولی یا دومین بوده نمی‌دهند. آنها ترجیح می‌دهند شرکت به ‌این اشاره کند که‌ آیا محصولات و خدمات می‌تواند بهتر از سایر رقبا مشکلات آنها را حل کند یا خیر.
استفاده از ‌این استراتژی در حل مشکلات و مسائل تجاری و خانوادگی نیز مفید است. مشکلات بین دو فرد یا دو شرکت هنگامی‌حل می‌شود که راه‌حل مشکل به نفع دو طرف باشد. به ‌این مثال توجه کنید. یک شرکت حمل‌ونقل نامه‌ای به‌این مضمون به یکی از مشتریان خود فرستاده:

شرکت محترم ....
اخیرا محموله‌های ارسالی شما جهت حمل به شهرستان‌ها با تاخیر زیاد و تقریبا در پایان زمان اداری شرکت به دست ما می‌رسد. ‌این امر موجب افزایش حجم کاری پرسنل ما در پایان ساعت اداری و بی‌نظمی ‌در شرکت می‌شود. همچنین تخلیه آن در انبار برای ارسال روز بعد موجب هزینه زیاد برای ما است. لذا خواهشمند است از‌این پس محموله‌های خود را در میان ساعات اداری یا در ابتدای ساعات اداری روز بعد ارسال کنید.
با تشکر.....

ارسال چنین نامه‌ای از سوی یک شرکت برای مشتری خود، به مشتری چنین القا می‌کند که تنها چیزی که شرکت به آن اهمیت می‌دهد منافع خودش است نه منافع مشترک شرکت و مشتری. شاید بتوان چنین نامه‌ای را به صورتی قانع‌کننده‌تر نوشت به صورتی که مشتری احساس کند که منافع او نیز برای شرکت اهمیت دارد. به مثال زیر که اصلاح شده همین نامه است، توجه کنید:

شرکت محترم .....
باسلام؛ از‌اینکه به ما اعتماد کرده و شرکت ما را برای ارسال محموله‌های خود انتخاب کرده‌اید، از شما سپاسگزارم. اخیرا مشاهده شده که محموله‌های ارسالی شما جهت حمل به شهرستان‌ها با تاخیر زیاد و تقریبا در پایان زمان اداری شرکت به دست ما می‌رسد. با توجه به‌اینکه حجم محموله‌های ارسالی در پایان ساعت اداری بسیار زیاد می‌شود، فشردگی کار در‌این ساعات موجب کندی زیاد کار در پایان روز شده و گاهی مجبور می‌شویم تا بخشی از‌ این محموله‌ها را روز بعد ارسال کنیم.‌ این امر مسلما موجب کاهش کیفیت کار ما و تاخیر در رسیدن کالای شما به دست مشتریانتان می‌شود. لذا خواهشمند است جهت کمک به شرکت ما، در ارائه خدمات بهتر به شما و مشتریان شما، در صورت امکان محموله‌های خود را در میان روز برای ما ارسال کنید تا امکان ارسال آنها در همان روز فراهم شود.
پیشاپیش از همکاری شما متشکریم.

در پایان باید گفت برای قانع کردن کسی به انجام کاری باید وی را مجاب کنیم که‌ این کار به نفع وی نیز هست و برای ‌این باید از راه‌هایی استفاده کنیم که مخاطب ما منافع خود را در پیشنهاد ما ببیند.

مهرداد فضیلت

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه هشتم آبان ۱۳۹۰ و ساعت 12:18 |
چنانچه مديريت مشارکتي را مانند رهيافتي جامع براي جلب مشارکت فردي و گروهي کارکنان در جهت حل مسائل سازمان و بهبود مستمر در تمام ابعاد تعريف کنيم و بر اين باور باشيم که مديريت مشارکتي ارتباط دائم، متقابل و نزديک بين مديريت ارشد و کارکنان است ميتوان گفت که مديريت مشارکتي به معناي مشارکت افراد مناسب، در زمان مناسب و براي انجام کار مناسب است.

بر پايه اين تعريف، مشارکت کارکنان در کارهايي که به خود آن ها مربوط مي شود، مشارکتي داوطلبانه، ارادي و آگاهانه خواهد بود که اين درگيري شخص را تشويق مي کند که به تحقق هدف هاي گروه کمک کند و در مسؤليت ها و پيامدهاي آنها سهيم شود. مديريت مشارکتي دو هدف عمده را دنبال مي کند: نخست، ارج نهادن به ارزش هاي انساني و به ياري طلبيدن افرادي که به نوعي با سازمان در ارتباط اند. دوم، رسيدن به هدف هاي از پيش تعيين شده به کمک همين افراد.


اين هدف ها بر چند اصل اساسي استوار است:

1.هر فرد عضو سازمان جزئي از يک ماشين بزرگ به حساب نمي آيد بلکه انساني برخوردار از قدرت تفکر، هوش و استعداد و تجربه هاي گرانقدر است که هر گاه زمينه ها و شرايط مساعد فراهم شود، مي تواند همه چيز را به نفع خود و سازمان خود تغيير دهد.

2.دسترسي مديران به دانش گسترده؛ مديران سازمان هاي مشارکت جو بر اين اعتقادند که دانش در سطح سازمانشان به وفور پراکنده است و خود به راحتي مي توانند انديشه ها و ديدگاه هاي ديگران را مستقيم و بي واسطه دريافت کنند.

3.احترام به افراد؛ کارکنان اين سازمان ها بر اين باورند که مي توانند همگام با نيازهاي سازمان رشد کنند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۰ و ساعت 9:20 |
حتماً آدم‌ های بسیار باهوش و توانمندی را می‌شناسید که هیچ کار مفیدی انجام نمی‌دهند. آنها ساعت ‌های طولانی کار می‌کنند، به خودشان استرس وارد می‌کنند اما هیچ پیشرفت خوبی نمی‌کنند.
همه ما در طول زندگی عادت ‌های غیر مفیدی پیدا می‌کنیم که ما را از رسیدن به هدف اصلی زندگیمان دور می‌کند. و معمولاً در این دنیا که با سرعت شگرفی پیش می‌رود، حتی متوجه نمی‌شویم که همان اشتباهات را دوباره و دوباره مرتکب می‌شویم. برای اینکه زندگی متوازن و مفید داشته باشید باید طولانی مدت در کاری که راضیتان می‌کند تلاش نموده و از اشتباهاتی که در زیر عنوان می‌گردد دوری کنید.
 
این 7 اشتباه انسان‌های باهوش است و نشان می‌دهیم که چطور از این اشتباهات در امان بمانید:

1. آنها مشغول بودن را با مفید بودن اشتباه می‌گیرند.

سرعتتان را کندتر کنید و این را به یاد بیاورید: بیشتر چیزها هیچ اهمت خاصی ندارند. مشغول بودن معمولاً یک شکل تنبلی ذهنی است—تنبل فکر کردن و با تنبلی عمل کردن. بخاطر همین است که می‌گویند عاقلانه ‌تر کار کنید نه سخت‌تر.
فقط کافی است که یک نگاه به اطرافتان بیندازید. آنها که از همه مشغول‌ ترند بازده کمتری دارند.
افراد پرمشغله همیشه وقت کم می‌آورند. همیشه در تلاش برای رسیدن به سر کار، کنفرانس، میتینگ، جلسات کاری و از این قبیل هستند. معمولاً کم پیش می‌آید که وقت کافی برای خانواده و دور هم بودن داشته باشند، حتی برای خوابیدن هم وقت ندارند.
برنامه پرمشغله‌ شان باعث می‌شود احساس مهم بودن کنند اما این فقط یک توهم است.
راه‌حل : سرعتتان را کم‌تر کنید. نفس بکشید. تعهداتتان را مرور کنید. کارهای مهم را اول برنامه بیاورید. هر زمان فقط یک کار را انجام دهید. از همین حالا شروع کنید. هر دو ساعت یکبار یک وقفه کوتاه برای استراحت داشته باشید. بعد تکرار کنید.

2. یاد می‌گیرند یک کار را چطور انجام دهند اما هیچوقت انجامش نمی‌دهند.
متاسفانه تعداد کمی از آدم‌ها طوری زندگی می‌کنند که به آن موفقیتی که همیشه در رویاهایشان بوده دست پیدا کنند. و این یک دلیل ساده دارد :
هیچوقت وارد عمل نمی‌شوند!
علم‌آموزی به این معنا نیست که رشد می‌کنید. رشد زمانی اتفاق می‌افتد که چیزهایی که می‌دانید زندگیتان را تغییر دهند. بیشتر آدم‌ها در سردرگمی کاملند. درواقع آنها زندگی نمی‌کنند. فقط روزها را می‌گذرانند و هیچوقت کاری که لازم است را انجام نمی‌دهند—یعنی دنبال کردن آرزوهایشان.
هم نیست که نابغه باشید یا دکترای فیزیک کوانتوم داشته باشید، اگر عمل نکنید نمی‌توانید کوچکترین تغییری در زندگیتان ایجاد کنید. بین دانستن خالی و دانستن و عمل کردن تفاوت زیادی وجود دارد. دانش و هوش بدون عمل هر دو بی‌ ارزش هستند. به همین سادگی!
راه‌حل : موفقیت در تصمیم به زندگی کردن—جذب خودتان در فرایند دنبال کردن اهدافتان— نهفته است. پس تصمیم بگیرید و وارد عمل شوید.

3. برای بررسی پیشرفتشان معیار سنجش درستی ندارند.
نمی‌توانید چیزی را که به درستی آن ر نسنجیده ‌ای، کنترل کنید و چیزی که می‌سنجید آینده شما را تعیین می‌کند. اگر چیزهای درستی را بررسی نکنید نسبت به فرصت‌هایی که برایتان پدیدار می‌شود کور می‌شوید.
تصور کنید که در کار تجاری کوچکی که انجام می‌دهید، مقرر کنید که میزان مدادها و گیره های کاغذ که مصرف کردید را حساب کنید. آیا این منطقی است؟ خیر! چون مدادها و گیره‌ های کاغذ معیار خوبی از چیزهای مهم برای یک تجارت نیستند. مدادها و گیره‌های کاغذ هیچ تاثیری در درآمد، رضایت مشتری، رشد بازار و از این قبیل نیستند.
اجازه بدهید بعنوان یک مثال عینی از فروشگاه اینترنتی اسم ببریم. بیشتر صاحبین این سایتها که از آن راه زندگی خود را می‌گذرانند، تعداد مشترکین RSS خود را اولین معیار موفقیت سایتشان قلمداد کرده و به دقت آن را بررسی می‌کنند اما نمی‌دانند که تعداد مشترکین RSS یک معیار حیاتی نیست زیرا بیشتر این مشترکین درصد فعالیت بسیار پایینی در سایت میزبان و تولید کننده درآمد آن دارند.
اینکه چه چیز را بسنجید آینده شما را پیش بینی می‌کند. باید چیزهایی را بسنجید که مستقیماً به هدف اولیه شما مرتبط باشد.
راه‌حل : رویکرد مناسب این است که بفهمید هدف اصلیتان چیست و بعد چیزهایی را که مستقیماً در رسیدن به آن هدف دخیل هستند، بسنجید. درمورد مثال سایت تجاری، هدف باید "اخذ درآمد از طریق سایت" باشد. و چیزهای کمی که ارزش بررسی را دارند تعداد کلیک‌هایی است که روی تبلیغات، نرخ‌های تبدیل مرتبط، نرخ‌های تبدیل محصولات داخل و فیدبک مشتری/خواننده و از این قبیل می‌باشد.
توصیه ما این است که برای تعیین هدف اصلیتان وقت بگذارید، بعد مهمترین موارد برای بررسی کردن را تعیین کرده و بعد بلافاصله شروع به بررسی کنید. به طور هفتگی اعداد را یادداشت کرده و از آن اطلاعات برای ایجاد یک نمودار روند رشد هفتگی یا ماهانه استفاده کنید تا پیشرفتتان را ارزیابی کنید. بعد عملکردهایتان را بنا به پیشرفت بیشتر توسعه دهید.

4. درگیر ایده آل‌سازی همه چیز می‌شوند.
خیلی از ما ایده آل‌گرا هستیم. معیارهای بالایی برای خودمان در نظر می‌گیریم و بیشترین تلاشمان را می‌کنیم. زمان و توجه زیادی را صرف کار/علاقه‌ مان می‌کنیم تا استانداردهای شخصیمان را بالا نگه داریم. عشق ما به بهترین‌ها باعث می‌شود دست به تلاش‌های بیشتر بزنیم، هیچ ‌وقت دست از کار نکشیم و هیچ وقت از پا ننشینیم. و این اختصاص دادن کامل خود به ایده آل‌ها به ما کمک می‌کند به نتیجه دلخواهمان برسیم. البته تازمانیکه این روش ما را اسیر خود نکند.
اما وقتی اسیر ایده آل‌گرایی شدیم چه اتفاقی می‌افتد؟
وقتی نتوانیم به استانداردهایی که برای خودمان تعیین کرده‌ایم برسیم، ناامید و دلسرد می‌شویم و نمی‌توانیم با چالش های جدید روبه‌رو شویم و یا حتی کاری که شروع‌ کرده‌ایم را تمام کنید. اصرار ما برای رساندن همه چیز به منتهای درجه عالی بودن باعث تاخیرهای زیاد در کارها، استرش شدید و نتیجه نامطلوب می‌شود.
ایده آل‌گراهای واقعی، کارها را سخت شروع می‌کنند و برای اتمام آنها هم بسیار سختی می‌کشند.
راه‌حل : دنیای واقعی هیچ پاداشی به ایده آل‌گراها نمی‌دهد. دنیا به کسانی پاداش می‌دهد که کارها را انجام می‌دهند. و تنها راه برای انجام کارها این است که 99% مواقع ایده آل انجام ندهیم. فقط با سالها تمرین و غیرایده آل انجام دادن کارهاست که می‌توانیم به بارقه‌هایی از ایده آل دست پیدا کنیم. پس تصمیم بگیرید. وارد عمل شوید. از نتیجه کار درس بگیرید. و این روش را بارها و بارها انجام دهید. این بهترین راه برای دست یافتن به ایده آل‌هاست.

5. قبل از اینکه برای یک فرصت وارد عمل شوند صبر می‌کنند تا 100% برای آن آماده گردند.
این مورد تا حدودی به مورد بالا مرتبط است اما نکاتی دارد که باید جداگانه درمورد آن بحث شود.
یکی از مهمترین چیزهایی که می‌بینیم افراد باهوش را عقب می‌اندازد بی‌میلی خودشان برای قبول کردن فرصت‌ها فقط به این دلیل است که تصور می‌کنند برای آن آمادگی ندارند. به عبارت دیگر، تصور می‌کنند که به دانش، مهارت و تجربه بیشتری نیاز دارند تا بتوانند برای آن فرصت اقدام کنند. متاسفانه، این طرز فکر جلوی پیشرفت را می‌گیرد.
واقعیت این است که وقتی موقعیت و فرصتی پیش می‌آید هیچکس هیچوقت 100% آماده نیست. چون بیشتر فرصت‌های زندگی ما را مجبور می‌کند از نظر احساسی و عقلی رشد کنیم. این فرصت‌ها باعث می‌شود از منطقه امنمان پا را فراتر بگذاریم و این یعنی اول کار احساس راحتی چندانی نخواهیم داشت. و وقتی احساس راحتی نکنیم، احساس آمادگی هم نمی‌کنیم.
راه‌ حل : یادتان باشد که فرصت‌های استثنایی برای رشد و پیشرفت فردی بارها و بارها در طول زندگی اتفاق می‌افتد. اگر می‌خواهید در زندگیتان تغییر مثبت ایجاد کنید، باید از این موقعیت‌ها استفاده کنید، حتی اگر 100% احساس آمادگی برای آن نکنید.

6. خود را با انتخاب‌های زیاد اشباع می‌کنند.
اینجا در قرن 21 که اطلاعات با سرعت نور حرکت می‌کند و فرصت‌های تغییر و پبشرفت به‌نظر بی‌ انتها می‌رسد، برای انتخاب روند زندگی و کار با موقعیت‌های مختلفی روبه‌رو هستیم. اما متاسفانه، زیاد بودن گزینه‌های انتخاب معمولاً موجب بی‌تصمیمی، سردرگمی و بی‌حرکتی می‌شود.
تحقیقات مختلفی درمورد کار و بازاریابی نشان داده است که وقتی مشتری با انتخاب ‌های مختلفی از محصولات روبه‌رو باشد، خرید کمتری می‌کند. مطمئناً انتخاب از بین سه گزینه بسیار راحت‌تر از بین سیصد گزینه است. اگر تصمیم برای خرید کردن سخت باشد، بیشتر افراد خسته شده و دست از خرید می‌‌کشند.
به همین ترتیب اگر شما هم خودتان را درمعرض تعداد گزینه‌ های انتخاب زیادی قرار دهید، ذهن ناخودآگاهتان خسته می‌شود.
راه‌حل : اگر یک خط تولید را می‌فروشید، سعی کنید ساده باشد. و اگر سعی دارید درمورد چیزی در زندگیتان تصمیم بگیرید، وقتتان را صرف ارزیابی آخرین جزئیات هر انتخاب نکنید. چیزی را انتخاب کنید که فکر می‌کنید برایتان مناسب است و آن را امتحان کنید. اگر موثر نبود، چیز دیگری را انتخاب کنید و پیش بروید.

7. در زندگی خود تعادل ندارند.
اگر از آدم‌ها بخواهید آنچه که از زندگی می‌خواهند را برایتان خلاصه کنند، آن را در کلماتی مثل "عشق"، "موفقیت"، "خانواده"، "شناخت"، "آرامش"، "خوشبختی" و امثال آن خلاصه می‌کنند. اما همه اینها چیزهایی کاملاً متفاوت هستند و بیشتر آدم‌ها همه آن را در زندگیشان می‌خواهند. متاسفانه، تعداد زیادی از آدم‌ها برای رسیدن به این اهداف زندگیشان را درست متعادل نمی‌کنند.
کسی را می‌شناسم که سال گذشته یکصد میلیون تومان از تجارت خود درآمد کسب کرد اما وقتی با من درد و دل می‌کرد می‌گفت که افسرده است. وقتی از او دلیلش را پرسیدم گفت چون تنها و خسته است و وقت کافی برای خودش اختصاص نداده است.
یک نفر دیگر را هم می‌شناسم که همیشه و تقریباً همه روز را در ساحل مشغول موج ‌سواری است. او از آندسته آدم‌های مثبت‌اندیش بسیار شاد است که همیشه نیشش تا بناگوشش باز است. اما در یک وَن می‌خوابد و واقعاً محتاج نان شبش است. نمی‌توانم با اینکه این مرد همیشه شاد به نظر می‌رسد داستان زندگیش را یک زندگی موفق بدانم.
اینها دو سبک ‌زندگی تقریباً نامتعادل هستند. میلیون‌ها زندگی دیگر هم مثل اینها وجود دارد.
راه‌حل : وقتی زندگی کاریتان (یا زندگی اجتماعیتان، خانوادگیتان و از این قبیل) پرمشغله باشد و همه انرژیتان در آن نقطه متمرکز شده باشد، خیلی راحت تعادل زندگیتان برهم می‌خورد. بااینکه انگیزه اهمیت زیادی دارد اما اگر می‌خواهید کارها درست انجام شود، باید ابعاد مختلف زندگیتان را متعادل کنید. اینکه یک بُعد زندگی را فراموش کرده و بیشتر وقتتان را صرف یک بُعد زندگی کنید، فقط برایتان خستگی و استرس به همراه خواهد داشت.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۰ و ساعت 10:13 |
ممکن است هنوز مدیر عامل نشده باشید، اما دلیل بر این نیست که نمی توانید دو سه چیز هم از رئیستان یاد بگیرید. اگر یاد بگیرید که چطور مثل یک مدیر عامل رده بالا فکر کنید، هیچوقت عقب نخواهید ماند.

در اینجا به چند طرز تفکر مدیر عاملی اشاره می کنیم. باز به یاد داشته باشید: حتی اگر مدیر عامل هم نباشید، این طرز تفکر ها می تواند به شما کمک کند.

-١  تصویر بزرگ را ببینید
اسیر کارهای روزمره تان نشوید. اگر هر روزتان مثل دیروز است، باید فکری به حال آن کنید. همیشه به خود یادآوری کنید که دلیل کار کردنتان چیست. برای خود هدف بسازید. (و وقتی به اهداف خود رسیدید برای خود جایزه تعیین کنید.) سعی کنید مسئولیت های مختلفی در اداره بگیرید تا کارتان از یکنواختی در بیاید.

برای مثال، اگر چند روز در هفته کار می کنید، این برنامه کاری ممکن است برایتان خسته کننده شود. اما دیدن نتایج مثبت پایانی، و گاه گاهی به خود مرخصی دادن از یکنواختی و خسته کنندگی آن کمتر می کند. نکته اینجاست که در کار همیشه باید تصویر بزرگ را ببینید، نه هیچ چیز دیگری...

-٢ انجام کارها را اولویت بندی کنید
شما نمی توانید همه ی کارها را در یک زمان انجام دهید. بنابراین باید انجام کارهای خود را اولویت بندی کنید. همیشه یک یا دو کار را در راس بقیه بگذارید. برای همه ی کارهای خود زمان تعیین کنید.

-٣ خلاقیت داشته باشید
حتی چند ساعت هم که شده در هفته وقت بگذارید و خلاقانه فکر کنید، سعی کنید برای توسعه دادن کارتان راه های جدیدی پیدا کنید. خلاقیت همیشه خوب است، چه سر کار و چه در خانه. با خلاقیت می توانید دنیای جدیدی بسازید، و دیگر کارها برایتان یکنواخت و خسته کننده هم نخواهد بود.

-۴ مسئولیت پذیر باشید
مسئولیت همیشه به معنای قدرت نیست، به معنای داشتن تصمیم گیری های هم خوب و هم بد است. یک رئیس خوب کسی است که به جای گذشتن از اشتباهات، با آنها سر و کله می زند. اگر شما رئیس هستید و شرکتتان در یک پروژه شکست می خورد، این شکست متعلق به شماست، نه متعلق به افراد پایین دست شما.

مسئولیت پذیر بودن همانقدر که در کار مهم است، در زندگی خصوصیتان هم مهم است. اگر سعی کنید مسئولیت اشتباهاتتان را بپذیرید و در صدد جبران آنها برآیید، همیشه موفق تر خواهید بود و احترام بیشتری نیز کسب خواهید کرد.

-۵ به دقت برای کارهایتان نماینده تعیین کنید
از آنجا که شما نمی توانید همه ی کارهایتان را خودتان انجام دهید، یاد بگیرید که به کارمندانتان اطمینان کرده و مسئولیت انجام بعضی کارهایتان را به آنها واگذار کنید. اگر می بینید که یکی از کارمندانتان می داند که چطور امور مالی شرکت را اداره کند، بگذارید امتحان کند و شما به سایر کارهایتان برسید.


روی توانایی های همه کار کنید. اگر کارها را بر اساس توانایی های کارمندانتان به آنها واگذار کنید، مطمئناً وضعیت شرکت را بسیار بهتر خواهید کرد. بعضی از این تصمیم گیری هایتان ممکن است باعث علاقه ی افراد به شما نشود، اما آینده ی شرکت را مثبت تر خواهد کرد.

-۶ عملکردتان را نشان دهید
نشان دادن توانایی هایتان به اندازه ی داشتن این توانایی ها مهم است. اگر یک متخصص هستید، انتظار می رود که طریقه ی لباس پوشیدنتان هم مثل یک فرد متخصص باشد. البته نمی گویم که طریقه ی لباس پوشیدنتان باعث می شود بهتر کار کنید، اما می تواند به شما قدرت اعتماد به نفس دهد. در مورد مهارت های حرف زدن نیز وضع به همین منوال است. اگر مرتباً در حرف زدنتان اشتباه داشته باشید، کم کم کسی دیگر به حرفهایتان گوش نخواهد کرد.

-٧ از عهده ی کارهای شاق هم برآیید
اگر رئیس شما نیستید، از انجام کارهای سخت ابا نداشته باشید و هر کاری که به شما واگذار می شود را بدون شکوه و شکایت انجام دهید. اما اگر رئیس شما هستید، باز هم همین طور عمل کنید. اگر گاهی کار یکی از زیر دستانتان به شما می افتد و مجبور به انجام آن کار هستید، ابایی نداشته باشید. انجام آن کار مهم است پس دست به کار شوید.

-٨ کار افراد بالا دستتان را هم یاد بگیرید
هر کسی برای خود رئیس دارد. اگر مدیر عامل شرکت هم شما باشید باز هم کسی بالا دست شما هست. باید یاد بگیرید که بالا دستی هایتان هم چطور کارهایشان را انجام می دهند. تا آنجا که می توانید باید در این زمینه اطلاعات جمع آوری کنید. اگر بدانید که چطور کار افراد بالاتر از خود را انجام دهید به دیگران این تفکر را می دهد که بعد از او شما بهترین کس برای دستیابی به آن پست هستید.

-٩ موفقیت هایتان را جشن بگیرید
همه ی مدیر عامل ها این کار را نمی کنند، اما باید بکنند. موفقیت چیزی نیست که همه به دست آورند و بسیار نادر است. یک مدیر عامل خوب باید این خوشحالی را بقیه افراد و کارکنانش سهیم شود و به آنها نیز پاداش دهد. این کار به آنها انگیزه ای قوی برای ادامه ی کار خواهد داد. پس اگر موفقیتی عایدتان شد یا ترفیع رتبه گرفتید، فراموش نکنید که همکارانتان را یک شب شام مهمان کنید.

-١٠ هدفمند جلو روید
آسان است که موقعیت فعلیتان را با موقعیت ایده آلتان مقایسه کنید. ببینید الان کجا هستید، و در آینده به کجا می خواهید برسید. این کار به شما انگیزه می دهد. برای خودتان ایجاد هدف کنید و بعد در صدد رسیدن به آن هدف برآیید. ابزار و امکانات لازم برای رسیدن به هدفتان را فراهم کنید و با انگیزه جلو بروید

منبع: اينترنت

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۰ و ساعت 11:5 |

  هر که هستید و هر کجا زندگی می‌کنید، آرامش را  به زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید. اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیز سرایت خواهد کرد.
به خاطر داشته باشید، برای رسیدن به این وضعیت ، لازم است برخی قابلیتهای ویژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایحاد نمایید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک می‌کند و در این مسیر گام بردارید.
 
راههای رسیدن به آرامش
 
یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.

بدین معنی که به هر مسئله‌ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها می‌پردازید، در واقع همیشه بار اضافی را با خود حمل می‌کنید، که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس در شما می‌گردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک می‌کند تا با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
 
به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.
 
اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، براحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام بر خواهید داشت.
 
مثبت اندیش باشید.
 
اگر دیدگاه مثبت اندیشی نداشته باشید، همه چیز می‌تواند بی‌فایده و بی‌ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید ، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.
 
نسبت به انتظارات و برنامه‌های خود واقع بین و منطقی باشید.
 
توانائیهای خود را در موقعیتهای خاص بشناسید و نسبت به عدم توانائیها و ضعفهای خود واقع بین باشید. هر چقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقی‌تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
 
نسبت به انسانها ، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید.
 
شما می‌توانید از دوستان ، همکلاسیهای خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، در مقابل ضعفهای آنها صبور باشید و خطاها و اهمال کاریهایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید، احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.
 
معنای فداکاری را لمس کنید.
 
دست بخشش داشته باشید، ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی پناه و یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری گرفتن از شما هستند پشت و پناه باشید، و بدون آن که منتی بر آنها نهید تکیه گاهشان باشید، هر چقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
 
افکار خود را بازسازی کنید.
 
در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود ، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها ، استعدادها و مهارتهای خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هر گونه ترس و تردید غیر منطقی که در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگر دیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید، یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۰ و ساعت 8:14 |

پنج مهارت كسب و كار آينده ساز

امروزه در جوامع اطلاعاتی یک شهروند به عنوان انسان عصر اطلاعات، نیازمند یکسری توانائیها می باشد که با کمک آنها بتواند یک کسب و کار را شروع کرده و ضمن هدایت درست آن، موجبات پیشرفت کسب و کار را نیز فراهم کند. این مهارت ها عبارتند از:

1- زبان انگلیسی
2- IT : توانايي كار با کامپیوتر + توانايي استفاده از اینترنت + آشنايي با روشها و قوانين تجارت الكترونيكي
3- مدیریت: توان سرپرستی و راهبری
4- بازاریابی: آشنايي با خرید، فروش، تبلیغات و e-marketing
5- مالی و اقتصادی: حسابداري، مفاهيم هزينه و درآمد، آشنايي با مسائل اقتصادي

با این تفاسیر هر فردی میتواند با نمره دادن به میزان آشناییش با هریک از مباحث فوق، توان خود را در کسب و کارهای عصر حاضر مورد سنجش قرار دهد. از یک دیدگاه نیز، این 5 فاکتور عنوان شده در اصل بیش از اینکه مهارت و توانایی به شمار بیایند، نیازهای ضروری انسان امروز به نظر می رسند.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در سه شنبه دهم اسفند ۱۳۸۹ و ساعت 11:44 |

توصيه‌هاي كليدي براي سرمايه‌گذاران جوان

سرمايه گذاران ميانسال به واسطه تجربه و آگاهي بيشتر درباره مسائل مالي و اقتصادي، از قدرت خطر پذيري(ریسک) بیشتری در اين حوزه برخوردار هستند. هنگامي كه درباره قدرت تشخيص و انتخاب آگاهانه پیرامون مسائل مالي صحبت به ميان مي آيد، ضرب المثل هائی مانند «موهايش را در آسياب سفيد نكرده است» مصداق عینی می یابند. معمولا گفته مي شود كه سن چيزي به جز يك مقدار عددي نيست، اما حقيقت چيزي سوای باور عموم در اين مورد است.

به گزارش پول‌نیوز، مسأله سن و تجربه كاري زمانی اهميت خود را نشان مي دهد كه مي بينيم فردي در زمان ركود اقتصادي، تصميمات و سرمايه گذاري هاي سودآوري را انجام مي دهد. افزايش سن بطور معمول نشانه بلوغ فكري و بيشتر شدن قدرت ريسك پذيري سرمايه گذاران است. كسب تجربه و قدرت تحليل شرايط مختلف از عوامل موثر بر توانايي سرمايه گذاران هنگام اتخاذ تصميمات و انجام فعاليت هاي اقتصادي است.

بياييد براي روشن تر شدن موضوع چند نمونه را مورد بررسي قرار دهيم. در گزارشي تحقيقي با عنوان " دوران استدلال: تصميم گيري هاي مالي در زندگي " بيان مي شود كه ميانگين سني براي اتخاذ تصميم هاي مالي و اقتصادي درست 53 سالگي است.

به عنوان مثال تخمين نادرست قيمت واقعي يك ملك و يا نرخ بالاي بهره از جمله اين موارد هستند. در بررسي انجام شده مشخص شد كه ميزان تصميم گيري هاي اشتباه اقتصادي و مالي افراد ميانسال بسيار كمتر از افراد جوان و پير است. بر همين اساس، توانايي اخذ تصميمات درست تا 40 سالگي افزايش يافته و در 50 سالگي به نقطه اوج خود می رسد و وضعيت باثباتي پيدا مي كند. اما در بازه زماني 70 تا 80 سالگي اين وضعيت حالت نزولي به خود گرفته و توانايي افراد در اين زمينه به شدت كاهش مي يابد.

پس عامل اصلي در موفقيت سرمايه گذاران ميانسال و خطرپذيري بيشتر آنها در مسائل اقتصادي و تجاري به ميزان تجربه و آگاهي كسب شده اين افراد در طول زندگي بستگي دارد. درك و ارزيابي بهتر سرمايه گذاران ميانسال از وضعيت بازار سرمايه درك مقوله "خطر پذيري" كار آساني نيست. مديريت و پشت سر گذاشتن موفق خطرات احتمالي از ويژگي هاي ساختاری هر اقتصاد پويائی است.

در حقيقت سرمايه گذاراني كه خطرات و مشكلات پيش رو در فعاليت هاي اقتصادي را بهتر مديريت مي كنند از ارزش سرمايه و پول خود آگاه هستند. بعنوان مثال با تجربه اي اندك كه به واسطه حضوري كوتاه مدت از بازار بورس به دست آورده ايم، نمي توانيم برداشت و ارزيابي درستي از مشكلات و خطرات سرمايه گذاري در اين حوزه و نحوه مديريت آنها داشته باشيم.

سرمايه گذاران جوان معمولا بدون در نظر گرفتن عواقب كار خود و اين امر كه مديريت و تحليل مسئله خطرپذيري چقدر مي تواند دشوار باشد، اقدام به سرمايه گذاري مي نمايند. اما سرمايه گذاران ميانسال كه ابعاد مختلف خطرات پيش رو را در طول زندگي خود تجربه كرده اند بسیار دقيق و حساب شده به مديريت فعاليت هاي خود پرداخته و سرمايه گذاري هاي موفق و سودآوري را انجام مي دهند.

توصيه هاي كليدي براي سرمايه گذاران جوان

• مشخص كردن حوزه و مسير حركت در سرمايه گذاري
• بررسي نوسانات قيمت و حوزه هاي جايگزين در بازار سرمايه
• بررسي و اطلاع دقيق از نواسانات بازار بورس
• مشخص و طبقه بندي كردن انواع الگوهاي خطر پذيري در سرمايه گذاري
• در نظر داشتن برخي اقدامات بازدارنده به منظور كاهش تاثيرات منفي خطر پذيري
• محافظت از اصل سرمايه در برابر خطرات و مشكلات احتمالي
• تقويت و آرامش ذهن در جهت نظم دهي هرچه بهتر به فعاليت هاي اقتصادي و سرمايه گذاري
• حفظ پول و سرمايه
• توصيه آخر از طرف وارن بافت، يكي از باسابقه ترين و باهوش ترين سرمايه گذاران معاصر مطرح شده است. بافت مالک چندین شرکت تجاری بزرگ از جمله"برك شاير هاتاوي" است. بافت بر مديريت خطرپذيري تاكيد بسيار دارد. در نامه وي به سهام داران شركت آمده است: تا زماني كه شرايط و اقدامات لازم براي مديريت بحران و خطرات احتمالي در نظر گرفته شوند، قابليت برنامه ريزي براي انجام سرمايه گذاري و فعاليت هاي اقتصادي موفق وجود خواهد داشت.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه هشتم اسفند ۱۳۸۹ و ساعت 12:8 |

انتظارات متقابل مدیر ارشد و زیردستان
کاملا مشخص است که ارتباط مدیر با زیردستان مستقیمش در موفقیت تیم بسیار مهم هست؛ اما با وجود اطلاعات بسیاری که در مورد مشخصات اعتماد و صراحت در این رابطه وجود دارد، در مورد انتظاراتی که یک مدیر از کارکنانش دارد، حرف زیادی زده نشده است.

انتظارات مدیر از زیردستان مستقیم خود هر کدام از رفتارهای زیر، به تنهایی مهم هستند، ولی در صورتی که با یکدیگر جمع شوند، رشد تاثیرگذار بر نتایج طولانی‌مدت را به همراه مي‌آورند.

براي دريافت كامل متن به ادامه مطلب مراجعه نمائيد.


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در سه شنبه یازدهم آبان ۱۳۸۹ و ساعت 9:22 |

مدیر كارآفرین كيست؟

مدیری كه تمایل دارد آینده را تغيير دهد و فكر می‌كند كه توانایی لازم برای ایجاد تغيير موفقيت آميز در داخل

سازمان را دارد، مدیر كارآفرين نام دارد.

مدیر كارآفرين به آشوبها و ناآرامی‌ها و عدم اطمينان محيطی واكنش نشان می‌دهد؛ تلاش می‌كند تا یك موقعيت استراتژیك قوی ایجاد نماید، ولو اینكه ماهيت موقتی داشته باشد؛ او با ابتكارات فعالانه خود باعث ایجاد عدم اطمينان محيطی در دیگر سازمان‌ها می شود. مدیر كارآفرين با تخریب موقعيت موجود، فرصت‌های جدیدی ایجاد مي‌كند، او درصدد دستيابی به فرصت‌های جدید قبل از رقبای خویش است و در مقابل تهدیدات بالقوه هوشيار و گوش به زنگ است.

« آنوالا » و « راس» بر این اعتقادند كه مدیر كارآفرين در فعاليت‌های مدیریتی خود ویژگی‌های ذیل را بروز می‌دهد:

١- تمركز بر نتایج و اثربخشی و نه فعاليت

٢- تمایل به تغيير چيزها در زمانی كه نياز روشن و واضح است

٣- زیر سئوال بردن موقعيت جدید

٤- درك كاركنان به عنوان افرادی پاسخگو و مسئول كه به دنبال تحقق نتایج هستند.

٥- بلند همت و رقابتی

٦- باور به وجود پاداش در ماهيت كار

٧- ناكامی در مواجهه‌ها با سيستم‌های دست و پاگير بوروكراتيك و ایجاد مهارت‌های عملی برای چيره شدن بر این موانع

٨- توانایی برای حل تضاد و اصطكاك

٩- درك ارتباطات سازمانی: شامل سيستم‌های فرعی فنی و موقعيت مدیر به عنوان جزئی از كل

١٠ - برانگيخته شدن با تاثيرگذاری بر تغيير و نوآوری

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۹ و ساعت 15:51 |


مذاکره چیست؟

 

تعاریف مختلفی برای مذاکره ارائه شده که هر کدام وجوهی از آن را مورد تاکید قرار داده‌اند. مذاکره در تعریف امروزی به فرآیندی گفت‌وگو محور اطلاق می‌شود که روی یک موضوع مشخص به منظور حل یک اختلاف یا رسیدن به منافع مشترک بین دو یا چند نفر یا گروه انجام می‌پذیرد، به شرط آن که بتواند رضايت طرفین را برآورده سازد.

 

در تعریف منکور به چند کلید واژه بر می‌خوریم. اولین واژه مهم که بایستی به دقت به آن توجه کرد، واژه فرآیندی بودن مذاکره است. در سیستم‌های مدیریت کیفیت همچون ایزو 9001-2008، فرآیند به مجموعه فعالیت‌هایی گفته می‌شود که ورودی‌ها را به خروجی تبدیل می‌کند.

مذاکره نیز همانند هر فرآیند دیگری، از قاعده ورودی و خروجی پیروی می‌کند. سوالی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که آیا می‌توان بدون اینکه ورودی‌های خوبی برای واحد مالی یا فروش داشته باشیم، انتظار خروجی مناسبی را از آنها داشت؟ آیا می‌توان انتظار داشت، اطلاعات ورودی به رغم اشکالات موجود بتواند به یک خروجی مناسب منجر شود. همان‌طور که هر عقل سلیمی حکم می‌دهد نمی‌ توان به یک رایانه اطلاعات غلط داد، ولی انتظار پاسخ صحیصی از آن داشت. از این رو به این نتیجه می‌رسیم که در بحث مذاکره نیز نمی‌توان با ورودی‌های نا‌مناسب، نتایج مناسبی را جست‌و‌‌جو کرد. حال می‌توان این سوال را مطرح کرد که چه چیزی‌هایی به عنوان ورودی‌های مذاکره به حساب می‌آیند؟ فارغ از موضوع مذاکره، در یک مذاکره ساده یا پیچیده تجاری می‌توان موارد زیر را به عنوان بخشی از ورودی‌های مذاکره ذکر کرد:



ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۹ و ساعت 11:59 |

باور کنيد برخي از دستورات رؤسا اشتباه هستند

گاهي اوقات بپذيريد رؤسايتان نمي‌دانند چه کار مي‌کنند.

 

صرف اين که شما کارتان را به نحو احسن انجام مي‌دهيد، بدين معنا نيست که بقيه نيز همينطور باشند. برخي از رؤسا بي‌خاصيت هستند و هيچ شکي در آن نيست. گاهي اوقات، آنها دستوراتي غيرعاقلانه مي‌دهند و گاهي اوقات، ايشان دستوراتي را کاملاً اشتباه صادر مي‌کنند. در چنين شرايطي، چه بايد بکنيد؟

البته شما انتخاب‌هاي مختلفي داريد:

-   امتناع بورزيد

-   شرکت را ترک کنيد

-   از اتحاديه، هيأت مشورتي مديريت، هيأت اصناف اگر عضو يکي از آنها هستيد، راهنمايي بخواهيد

-   از اداره منابع انساني نظر و مشورت بگيريد

-   از ديگر مديران مشورت بگيريد

-   از رئيس رئيس‌تان مشورت بگيريد

-   موضوع مورد نظرتان را مکتوب کنيد

-   دستور را انجام بدهيد، ليکن به ميزان قابل توجهي غرغر کنيد

-   دستور را با لبخند و روي گشاده انجام بدهيد

-   با رئيس‌تان درباره نگراني و ناخرسندي‌هايتان درباره اجراي آن دستور صحبت کنيد

ممکن است بسيار کار عاقلانه‌اي باشد که شخصاً نزد رئيس‌تان رفته و رو در رو و طي يک جلسه غيررسمي صرف چاي با وي صحبت کنيد، يک گپ دوستانه و بدون هر گونه فشار و تأکيد بر موضوع. به وي بگوئيد فکر مي‌کنيد که با دستورش مشکل داريد. موضوع را شخصي نکنيد. به صورت تهاجمي آن را مطرح نکنيد. به او نگوئيد که مزخرف است. به او توضيح دهيد اين شمائيد که با دستور وي مشکل داريد و تأکيد کنيد که دستور و رئيس‌‌تان مسأله‌اي نيستند و اين خودتان هستيد که احساس ناراحتي مي‌کنيد و بدين ترتيب، توپ را محکم توي زمين او بياندازيد. اگر او همچنان اصرار بر انجام دستورش ورزيد، صحبت را خاتمه دهيد و بگوئيد که هنوز احساس ناراحتي مي‌کنيد و مايليد درباره آن مشورت بيشتري بگيريد. ضمناً بپرسيد اگر ممکن است نگراني‌هايتان را در اين زمينه مکتوب کنيد و در صورت امکان، وي نيز در مورد دستورش همين کار را بکند. گاهي اوقات، بايد بپذيريد رؤسايتان نمي‌دانند چکار مي‌کنند و عوض هم نمي‌شوند و بايد با آن بسازيد. يا اينکه، از اجراي فرمان آنها سرپيچي کرده يا شرکت را ترک کنيد.

انتخاب با شما است. قاعده اين است که بپذيريد چنين چيزي گهگاه رخ مي‌دهد.

 

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۹ و ساعت 11:52 |

بایدها و نبایدهایی که در مدیریت پرسنل باهوشتان بایستی در نظر داشته باشید

 

 افرادی در سازمان شما که ظرفیت بالاتری در ایجاد ارزش افزوده دارند، لزوماً کسانی نیستند که دارای بهترین عناوین و یا بهترین تحصیلات باشند.آنها حتی ممکن است که افراد راحتی برای مدیریت کردن نیز نباشند. در اینجا سه باید و نباید برای رهبری باهوش ترین افراد در دفترتان ذکر می گردد:

 

1-    چیزها را به ایشان توضیح داده و متقاعدشان کنید ولی به آنها نگویید که دقیقاً چه بکنند. افراد باهوش کلام رهبر را سرلوحه قرار نمی دهند بلکه آنها نیاز دارند که بدانند چرا از ایشان خواسته شده که کار خاصی را انجام دهند.

 

2-    از تخصصتان استفاده کنید ولی از سلسله مراتب استفاده نکنید. افراد باهوش تحت تأثیر عناوین قرار ندارند.

 

3-   به آنها بگویید که چه کاری انجام دهند ولی به آنها نگویید که این کار را چگونه انجام دهند. افراد باهوش از اینکه مشخص کنند چگونه کار را انجام دهند، لذت می برند و اغلب با میل وارد چالشها می شوند.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه بیست و ششم تیر ۱۳۸۹ و ساعت 11:23 |

رقيب‌گرايي

 

يكی از كشاورزان منطقه‌ای، همیشه در مسابقه‌ها، جایزه بهترین غله را به ‌دست می‌آورد و به ‌عنوان كشاورز نمونه شناخته شده بود.

 

  رقبا و همكارانش، علاقه‌مند شدند راز موفقیتش را بدانند.

 

 به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب كارهایش بودند. پس از مدتی جستجو، سرانجام با نكته‌ عجیب و جالبی روبرو شدند. این كشاورز پس از هر نوبت كِشت، بهترین بذرهایش را به همسایگانش می‌داد و آنان را از این نظر تأمین می‌كرد. بنابراین، همسایگان او می‌بایست برنده‌ مسابقه‌ها می‌شدند نه خود او!

 

 كنجكاویشان بیش‌تر شد و كوشش علاقه‌مندان به كشف این موضوع كه با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود، به جایی نرسید. سرانجام، تصمیم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند و پرده از این راز عجیب بردارند.

 

 كشاورز هوشیار و دانا، در پاسخ به پرسش همكارانش گفت: «چون جریان باد، ذرات باروركننده غلات را از یك مزرعه به مزرعه‌ دیگر می‌برد، من بهترین بذرهایم را به همسایگان می‌دادم تا باد، ذرات باروركننده نامرغوب را از مزرعه‌های آنان به زمین من نیاورد و كیفیت محصول‌های مرا خراب نكند

 

 همین تشخیص درست و صحیح كشاورز، توفیق كامیابی در مسابقه‌های بهترین غله را برایش به ارمغان می‌آورد.

 

" گاهی اوقات لازم است با كمك به رقبا و ارتقاء كیفیت و سطح آنها، كاری كنیم كه از تأثیرات منفی آنها در امان باشیم "

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه بیست و ششم تیر ۱۳۸۹ و ساعت 11:13 |

زمانی که تیم‌ها از رسیدن به نتیجه در می‌مانند!

 

تیم مدیریتی برای تصمیم‌گیری در مورد یک موضوع بسیار حساس تشکیل جلسه داده است، ولی به‌رغم همه وقت و انرژی‌اي که تیم صرف کرده است، اعضا به نتیجه‌ای که مورد توافق همه باشد، نمی‌رسند.

 

در این زمان است که همه چشم به مدیرعامل می‌دوزند و انتظار دارند که او تصمیم نهایی را بگیرد، ولی زمانی که او تصمیمش را گرفت و انتخابش را کرد، تعداد كمي از اعضای تیم مدیریتی انتخاب او را قبول دارند. همه مدیرعامل را یک دیکتاتور می‌بینند، اگرچه کسی چیزی نمی‌گوید. در همین حین مدیرعامل هم مدیران را محکوم به بلاتکلیفی و ناتوانی در تصمیم‌گیری می‌کند.

اگر موقعیتی که تشریح شد به نظر شما آشنا می‌آید، شما دچار سندروم دیکتاتور پیش فرض شده‌اید. این موضوع سال‌ها است که به عنوان یک مساله مديريت یا کار تیمی یا هر دو شناخته شده است. سازمان‌ها برای غلبه بر آن از تیم سازی و تمرین‌های ارتباطی استفاده می‌کنند که به مدیران آموزش می‌دهد که چگونه به صورت قطعی صحبت کنند؛ چگونه به حرف‌های دیگران بازخورد بدهند و نظرات دیگران را در مورد حرف‌های خودشان بشنوند و در نهایت چگونه به اعتماد متقابل برسند. سازمان‌ها در تلاش برای موفقیت در این کارها مساله اصلی را که ناشی از فرآیند است و نه آدم‌ها فراموش می‌کنند. سازمان‌ها تنها زمانی می‌توانند تلاش برای تمرین‌های بیهوده روان‌شناسی را تعطیل کنند و سعی در حل مساله بکنند که دریابند سیستم مقصر سیستم رای‌گیری است. تنها در این زمان است که سازمان‌ها می‌توانند در راستاي تصمیم‌گیری بدون مقصر دانستن یکدیگر حرکت کنند.


ادامه مطلب
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه سیزدهم تیر ۱۳۸۹ و ساعت 9:19 |

5  قدم ساده در راه رسیدن به فرهنگ مشتری‌مداری

 

اندی هانسلمن

سید محمد جواد رجالی

ایجاد یک فرهنگ مشتری مدار، فاکتوری حیاتی برای هر کسب‌وکاری است، ولی فرهنگ مشتری‌مداری چیست؟ از نظر من فرهنگ، روش‌هایی براي انجام کارها توسط ما است. این تعریف ساده‌ای است؛ ولی این نگرش من به فرهنگ است.

 

ایجاد و شکل دهی فرهنگی که شما می‌خواهید فرآیندی پیچیده است؛ ولی به گفته يك فیلسوف چینی: «سفری هزار کیلومتری با اولین قدم شروع می‌شود

در اینجا 5 قدم ساده که شما می‌توانید در جهت رسیدن به فرهنگ مشتری‌مداری بر دارید، آمده است:

1- در صف مشتریانتان بایستید: با شرکت خودتان تماس بگیرید، در پذیرش بایستید، نمایشگاه‌ها، فروشگاه‌ها و انبارها را بازدید کنید و از همه ساده‌تر، سری به وب‌سایت شرکتتان بزنید. کارکنانتان تا چه میزان در برخورد با مشتری و خواسته‌های او خوب عمل می‌کنند؟کدام یک از فعالیت‌هایتان موثر و کدام یک بی‌فایده است؟ برای جواب بهتر به این سوالات می‌توانید از تکنیک خرید پنهان استفاده کنید (برای مثال مانند یک مشتری معمولی به فروشگاه‌ها یا نمایندگی‌های فروشتان مراجعه کنید و بررسی کنید كه مشتریان با چه مشکلاتی مواجه می‌شوند). احتیاجی به تحقیقات پیچیده نیست، می‌توانید از یکی از دوستان یا مشتریان برای این کار استفاده کنید یا خودتان انجامش دهید.

2- کتاب قانون را به دور اندازید: در سازمان شما کتابی وجود دارد. این کتاب شامل قوانین، قواعد و روش‌هایی است که بر زبان کارکنانتان می‌آید و هر روز از آنها استفاده می‌کنند. شما هرگز نمی‌توانید این کتاب را پیدا کنید. در حقیقت این کتاب آشکار نیست، ولی زنده است و نفس می‌کشد و بر تمام رفتارها در شرکتتان اثر می‌گذارد. بعضی از این قواعد خوب هستند، ولی بسیاری از آنها محدود کننده‌اند. کار اصلی و مشکل شما پیدا کردن جنبه‌های منفی آن مانند نمی‌توانم، نمی‌شود، اجازه ندارم و ... و حذف آنها است، همچنین کشف و تقویت جنبه‌های مثبت است.

3- در مقابل سیستم قرار بگیرید: همه سیستم‌ها و فرآیندهای شرکتتان یکی از این دو کار را برای تجربه مشتری انجام می‌دهند یا آن را حمایت و تقویت می‌کند یا باعث حذف و کاهش آن می‌شوند. در مقابل سیستم‌ها و روش‌هایتان قرار بگیرید و بفهمید چگونه عمل می‌کنند. از مشتریان بپرسيد براي تجربه بهتر به چه چیزهایی نیاز دارند. آنان مطمئنا ایده‌هایی دارند و چالش شما ایجاد سیستم‌هایی است که آنها را به تحقق برساند. بگوييد در‌های شرکت ما همیشه به روی مشتری باز است.

4- از پشتیبانی‌کنندگان مشتریان، پشتیبانی کنید: کارکنانی را که عملکرد مناسبی دارند، شناسایی کنید. از روش خودتان برای شناسایی کارکنانی که تاثیر مناسبی بر مشتریان دارند استفاده کنید.آیا می‌دانید آنها چه کسانی هستند و کجایند؟ آنها را شناسایی کنید و بفهمید چه می‌کنند، چگونه این کار را انجام می‌دهند، چه می‌گویند و چگونه می‌گویند! آن را بازگو کنید و اجازه دهید دیگران از آن یاد بگیرند. کارکنان شایسته را نیز تشویق کنید تا دانش و تجربه شان را با دیگران در میان بگذارند.

5-  الگوی دیگران باشید: مهم نیست چه می‌گوييد، مهم اين است كه چه می‌کنید. قدم بزنید و به مشتریان گوش دهید و بازخورد مناسبی برای کسب‌وکار و کارکنان خط مقدم (کارکنانی که با مشتریان در رابطه‌اند، مترجم) ایجاد کنید. چرا ساعتی را در پذیرش یا در پشت صندوق نمی‌گذرانید تا بفهمید حقیقتا ارتباط با مشتریان چگونه است. شما می‌فهمید چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چیز‌های بسیاری فرا می‌گیرید. نمی‌گویم با انجام این کارها یک شبه فرهنگ مشتری‌مداری ایجاد می‌شود، ولی باید از جايي شروع کرد. به یاد داشته باشید كه برندگان عمل می‌کنند، نه یادداشت.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۸۹ و ساعت 12:18 |

علل بي‌انگيزگي كاركنان چيست؟

 

غالبا از مديران باتجربه مي‌شنوم كه اعتراض‌كنان مي‌گويند: «كاركنان ديگر در كار انگيزه ندارند» اگر اين موضوع واقعيت داشته باشد، تقصير مديران و روش‌هاي سازماني است نه كاركنان!

 

بي‌انگيز‌گي كاركنان تقريبا همواره ناشي از يكي از عوامل زير است:

گزينش، هدف‌هاي مبهم و نامشخص، نظام ارزيابي عملكرد، نظام قدرداني و پاداش‌دهي سازمان يا عدم توانايي مدير در نشان‌دادن و قبولاندن كارآمدي نظام‌هاي ارزيابي و پاداش‌دهي سازمان به كاركنان.

بهترين روش براي درك وضعيت انگيزه كاركنان، وابسته دانستن آن به سه رابطه مي‌باشد. زماني كه هر سه رابطه مذكور قدرتمند است، كاركنان به احتمال بسيار زياد انگيزه دارند، چنانچه هر يك از اين سه رابطه يا هر سه آنها ضعيف باشند، به احتمال زياد تلاش و عملكرد كاركنان با مشكل روبه‌رو مي‌شود. اين سه رابطه را با طرح پرسش‌هاي سه‌گانه مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

پرسش اول: آيا كاركنان عقيده دارند كه اگر حداكثر تلاش خود را در كار معمول دارند در ارزيابي عملكردشان منظور خواهد شد؟ در مورد بسياري از كاركنان، پاسخ به اين پرسش متاسفانه «نه» است؛ چون ممكن است آنها از نظر مهارتي كامل نباشند، در نتيجه صرف نظر از اينكه چقدر تلاش كنند، به احتمال زياد عملكردشان زياد ارزيابي نخواهد شد يا چنانچه نظام ارزيابي عملكرد سازمان به منظور ارزيابي عوامل غيرعملكردي نظير وفاداري، ابتكار يا شجاعت طراحي شده باشد، تلاش بيشتر الزاما به نمره ارزيابي بالاتر منجر نخواهد شد. احتمال ديگر اين است كه بعضي از كاركنان، به غلط يا درست تصور كنند كه رييس آنها را دوست ندارد. در نتيجه، اين گونه كاركنان انتظار دارند تا رييس بدون توجه به تلاش و كوشش آنها نمره ارزيابي‌شان را كم بدهد، پس يكي از علل احتمالي پايين بودن انگيزه كاركنان اين است كه تصور مي‌كنند هر چه زياد كار كنند باز هم احتمال اينكه عملكردشان خوب ارزيابي شود، كم است.

پرسش دوم: آيا كاركنان عقيده دارند كه در صورت بالا بودن نمره ارزيابي عملكردشان، به پاداش‌هاي سازماني دست مي‌يابند؟ از نظر بسياري از كاركنان رابطه بين عملكرد – پاداش در شغل آنها ضعيف است. دليل اين موضوع اين است كه سازمان به چيزهاي بسيار زيادي به غير از عملكرد (مانند چاپلوسي) پاداش مي‌دهد.

و پرسش آخر اينكه جايزه داده شده به كاركنان، همان جايزه مورد علاقه و مورد انتظار آنها است؟ ممكن است يكي از كاركنان به اميد ترفيع شغلي تلاش و كوشش زياد به خرج دهد؛ ولي به جاي آن پاداش پولي به او بدهند يا به دنبال يك شغل جالب‌تر و چالش‌برانگيزتر باشد، ولي تنها با چند كلمه تقدير روبه‌رو شود؛ متاسفانه امكانات بسياري از مديران از نظر پاداش‌هاي در اختيار آنها محدود است، بنابراين تخصيص پاداش‌ها طبق نياز و انتظار شخصي كاركنان براي ايشان دشوار مي‌‌باشد؛ علاوه بر آن، برخي از مديران به اشتباه تصور مي‌كنند كه همه كاركنان به دنبال يك چيز واحد هستند و به اين ترتيب متوجه اثرانگيزشي جوايز و پاداش‌هاي متفاوت نمي‌شوند. در هر دو حالت انگيزه كاركنان خدشه‌دار شده و از مطلوبيت آن كاسته مي‌شود. خلاصه اينكه تعداد بسيار زيادي از كاركنان به علت اينكه رابطه بين تلاش و كوشش خود و عملكرد خود، بين عملكرد خود و پاداش‌هاي سازماني يا بين پاداش‌هاي دريافتي و پاداش‌هاي مورد انتظار خود را ضعيف مي‌دانند، فاقد انگيزه مي‌باشند؛ چنانچه خواستار كاركنان با انگيزه هستيد بايد اقدامات لازم را براي تقويت اين روابط انجام دهيد. «كاركنان خشنود الزاما كارگران مولد نيستند

تعدادي زيادي از شركت‌ها مبالغ زيادي پول را به منظور افزايش خشنودي شغلي كاركنان خود در فعاليت‌هاي مختلف خرج مي‌كنند، آنها نظام نرمش‌پذير را مورد استفاده قرار مي‌دهند، تسهيلاتي براي نگهداري كودكان كاركنان در محل كار فراهم مي‌كنند، برنامه‌هاي بازنشستگي پرباري را مورد حمايت قرار مي‌دهند، محل‌هاي كار را از نظر اصول معماري جذاب و دلپذير مي‌كنند تا رضايت كاركنان را در محل كار افزايش دهند. با وجود همه اين اقدامات، نرخ جابه‌جايي بالاي كاركنان و عدم بهبود بهره‌وري، موجب ياس و نااميدي مديران مي‌گردد. حقيقت اين است كه گو اينكه ممكن است رابطه مثبتي بين خشنودي كاركنان و بهره‌وري وجود داشته باشد، مقدار آن بسيار كوچك است! در واقع احتمال اينكه بهره‌وري موجب رضايت و خشنودي شود بيشتر است تا برعكس آن.

بررسي دقيق شواهد تجربي نشان ‌دهنده وابستگي دوجانبه ناچيز 14/0+ بين رضايت شغلي و بهره‌وري است. در نتيجه، حداكثر تغيير در محصول به علت خشنودي كاركنان دودرصد است؛ به علاوه احتمال رضايت‌مندي كارگران بهره‌ور از عملكرد خود بيشتر از احتمال بهره‌وري بيشتر كارگران خشنود و خوشحال است؛ به اين معنا كه بهره‌ور بودن منجر به خشنودي و رضايت كاري مي‌شود.

به طور كلي تمركز و توجه فوق‌العاده و انحصاري خود در مورد اينكه چگونه مي‌توانيد رضايت كاري را زياد كنيد، به كنار گذاريد. به جاي آن تمام تلاش خود را صرف كمك به بهره‌ور شدن بيشتر كاركنان كنيد. براي مثال افزايش هزينه‌هاي آموزش، بهبود طرح شغلي، تهيه ابزارهاي بهتر و از بين بردن تمام موانعي كه ممكن است كاركنان را از انجام يك كار درجه يك باز دارد، مدنظر قرار دهيد. چنين اقداماتي به احتمال زياد به رضايت بيشتر كاركنان منجر خواهند شد.


منبع: كتاب كليدهاي طلايي مديريت منابع انساني

 

 

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۸۹ و ساعت 12:13 |

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۸۹ و ساعت 8:49 |

اگر با این باور و این دیدگاه که نیروی انسانی ارزشمندترین سرمایه در مملکت و جامعه است بنگریم و این ارزش گذاری به نسبت توانمندی ها و تخصص افراد صورت بگیرد، باید زمینه ای فراهم نماییم که این توانمندی و این توان بالقوه شکوفا شده و به ظهور برسد و از هدر رفتن آن جلوگیری شود.

یکی از راههایی که می تواند به کشف و شکوفایی و خلاقیت کارکنان منجر شود ایجاد فرصت در سایه توجیه صحیح و دقیق کاری است که می خواهید انجام دهید. پس لازم است:

 

1- به کارکنان فرصت دهید تا قابل اعتماد بودن خود را به شما نشان دهند.

2- .به نقطه نظرات آنها به طور کامل توجه کنید.

3- از فکر استراتژیک کلیه کارکنان استفاده کنید.

4- اجازه دهید افراد توان مدیریتی خود را نشان دهند.

 

این حرکت باعث می شود کارکنان توانمند:

1- نسبت به کارشان رغبت زیادی پیدا کنند.

2- آنچه در ذهنشان می گذرد بیان کنند.

3- اندیشه هایشان را مهم دانسته و ارائه دهند.

4- نسبت به سازمانشان احساس مالکیت کنند.

5- ابداع و نوآوری داشته باشند.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۸۹ و ساعت 9:32 |

در همه رده هادرست كارمند بگيريد

اين، قسمت حساس كار است. حداقل % 95 موفقيت‌تان به عنوان يك مدير، بستگي به كساني دارد كه انتخاب مي‌كنيد يا نگه مي‌داريد تا در انجام كار به شما كمك كنند اما بيشتر كساني كه ترفيع مي‌گيرند و به مديريت مي‌رسند. هيچ وقت در زمينه روند مصاحبه استخدامي مؤثر و انتخاب كارمندان آموزش نديده‌اند. در نتيجه بيشتر انتخاب كارمندان از روي شانس و بر مبناي شهود انجام مي‌شود. ولي امروز با استعدادهاي بالا و شديدترين حد رقابت، بايد بتوانيد از همان ابتدا در انتخاب كارمندان تصميم‌هاي درست بگيريد. وقتي براي تلف كردن نداريد.

بهترين راه براي استخدام يك فرد اين است كه قبل از شروع به جستجو براي كارمند، بنشينيد و يك ورق كاغذ برداريد و تمام خصوصيات، منش‌ها و توانايي‌هايي كه شخص ايده‌آل مي‌تواند داشته باشد را فهرست كنيد. فهرست‌تان را با ديگران مرور كرده و به آن اضافه و كم كنيد تا كامل شود.

بعد روند انتخاب‌تان را با مقايسه داوطلبان با ليستي كه تهيه كرده‌ايد شروع كنيد. همين كار به تنهايي كيفيت كساني كه استخدام مي‌كنيد را به طرز چشمگيري افزايش مي‌دهد. ضمناً يكي از دليل‌هاي اصلي شكست در مديريت، ناتواني در جايگزيني اشخاص بي‌كفايت، از ترس ناراحت كردن آنها است. اگر كسي در كارمندان‌تان داريد كه يا نمي‌تواند و يا نمي‌خواهد كار را انجام دهد، بايد به سرعت براي جايگزيني او با كسي كه كار را انجام مي‌دهد اقدام كنيد. اين يك مسؤوليت عمده مديريت است.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۹ و ساعت 9:37 |

قبل از شروع به كار، آن را سازمان‌دهي كنيد

كار سازماندهي در مديريت يعني گرد آوردن همه منابع لازم براي به نتيجه رساندن كار. وقتي برنامه‌تان را كامل كرديد و دقيقاً دانستيد به چه چيزي مي‌خواهيد برسيد و چه چيزهايي براي رسيدن به آن لازم است، آن وقت شروع به كار كنيد به گرد آوردن منابع براي رسيدن به آن هدف يا نتيجه.

در سازماندهي مشخص مي‌كنيد دقيقاً چقدر پول لازم خواهيد داشت. افرادي كه لازم داريد و مهارت‌ها و توانايي‌هاي آن افراد را مشخص مي‌كنيد.

امكانات و املاكي كه لازم خواهيد داشت را مشخص مي‌كنيد. اثاثيه، تجهيزات، فنآوري پردازش اطلاعات و همه چيزهاي ديگر را مشخص مي كنيد.

در مرحله بعدي سازماندهي، براي كار مثل يك پروژه برنامه‌ريزي مي‌كنيد؛ يعني با كاركردها و مسؤليت‌هاي مشخص و با معيارهاي مشخص كارآيي انجام شود. برنامه‌ريزي و سازماندهي ابزارهاي ضروري مديران با كارايي بالا است. هر چه هم بيشتر با اين ابزارها كار كنيد، بهتر مي‌شويد و به نتايج بيشتر مي‌رسيد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۹ و ساعت 9:30 |

يك مدير انگيزه ساز باشيد.

 

يك مدير براي موفقيت خود و سازماني كه در آن خدمت مي‌كند بايد در افراد خود ايجاد انگيزه كند. تا افراد در شرايط متفاوت كاري با دلسوزي عمل كنند. در همين راستا نكاتي كاربردي را خدمت مديران ارجمند عرض مي كنيم.

 

1- با كارمندان خود به خوبي رفتار كنيد.

مديران بايد با زيردستان خود به بهترين نحو برخورد كنند. و همانطور كه حريم‌ها را حفظ مي‌كند با آنان برخوردي دوستانه داشته باشد. كارمندان هميشه مديري مي‌خواهند كه آنها را با درايت و درك زيردستان رهبري كند. براي ايجاد چنين حسي كارهاي ساده‌اي مي‌توانيد انجام دهيد.

 

2- مانند يك برنده فكر كنيد.

يك مدير بايد بتواند با دو موقعيت برخورد كند اين دو موقعيت عبارتند از «برد» و «باخت». كاري كه بايد بكنيد اين است كه در همه شرايط حتي زمانيكه همه چيز عليه شماست مانند يك برنده فكر كنيد. لازم است كه خود را با همه تجهيزاتي كه يك برنده  دارد مجهز كنيد. هميشه به ياد داشته باشيد كه برد و باخت در داخل يك سيكل قرار دارند. اگر مدت زيادي است كه شكست خورده ايد اكنون وقت بردن شماست!

 

3- تفاوت‌ها را دريابيد.

كارمندان در يك سازمان با يكديگر تفاوتهاي مختلفي دارند. يك رفتار شما ممكن است براي كارمندي انگيزاننده و براي كارمند ديگر دلسرد كننده باشد. طبيعت افراد را دريابيد تا در ايجاد انگيزه در تك تك افراد موفق باشيد.

 

4- اهداف و پروژه‌هاي واقع‌گرايانه تعريف كنيد.

اهداف و پروژه‌هاي متوسطي ايجاد كنيد. اگر پروژه‌اي كه براي كارمندان تعريف مي‌كنيد سخت و دشوار يا بسيار عظيم باشد از همان ابتدا در آنها احساس غير قابل اجرا بودن را در آنها ايجاد مي‌كنيد. هدف شما بايد به گونه‌اي ايجاد يا به اهداف كوچكتر تقسيم شود كه از نظر پرسنل انجام شدني به نظر برسد. بعد از دست يافتن به هدف اكنون پروژه‌اي كمي بزرگتر تعريف كنيد.

 

5- از بي انگيزگي جلوگيري كنيد.

يكي از وظايف مديران ايجاد انگيزه براي زيردستان است. با توجه به شغل مدير گاهي مجبور مي‌شود افرادي را تنبيه يا جريمه كند. اين عمل ممكن است باعث رنجش كارمند شده، كه مي‌تواند در كارايي نيروي كار تأثير منفي بگذارد. بنابراين بايد بسيار دقت شود كه جريمه و تنبيه به عنوان يك تكنيك كنترلي استفاده مي‌شود و نبايد سبب ايجاد بي انگيزگي در نيروي كار شود.

 

6- افزايش دستمزد و تغييرات كوچك در كار

براي اينكه افراد را در انجام امور محوله مؤثرتر به كار گيريد روال يكنواخت كار را بشكنيد مي‌توانيد كمي به وظايف فرد اضافه كنيد يا تغييرات كوچكي در سيستم كاري او ايجاد كنيد. حتي پيشنهادات بسيار كوچك مدير مي‌تواند ارزشمند واقع شود. يكي ديگر از كارهايي كه مي‌توانيد بكنيد افزودن دستمزد كاركنان است.

 

7- پاداش غير مالي بدهيد.

پاداشهاي پولي هميشه كارساز واقع مي‌شود. ولي پاداش‌هاي غيرمادي هم به همان اندازه كارساز هستند. يك تشكر كوچك، يك تقدير نامه، يا چند كلمه ستايش از كارمند مي‌تواند بسيار مفيد باشد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۹ و ساعت 9:14 |

سی ثانیه پای صحبت آقای برایان دایسون

مدیر اجرائی اسبق در شرکت کوکاکولا

 

هیچوقت از ریسک کردن نهرسایم چرا که به ما این فرصت را خواهد داد تا شجاعت را یاد بگیریم

فرض کنید  زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید

جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها  شیشه‌ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ لاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد، کاملا شکسته و خرد می‌شوند

او در ادامه میگوید: "  آن چهار توپ شیشه‌ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح  خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است "

در خلال ساعات رسمی روز، با کارائی وافر به کارتان مشغول شوید و بموقع محل کارتان را ترک کنید. برای خانواده، دوستانتان نیز وقت کافی بگذارید و استراحت کامل و درستی داشته باشید.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۸۹ و ساعت 8:46 |

پرواز بوفالوها

"جين بلانكو" در كتاب "پرواز بوفالوها" ويژگيهاي اجتماع بوفالوها و غازها را به اين شكل توصيف مي‌كند:

 

ويژگي بوفالوها:

  • آنها به يك رهبر پايبند هستند و همه از او تبعيت مي‌كنند.
  • آنها درست همان كاري را مي‌كنند كه به آنها دستور داده شده است.
  • آنها هرگز تصميم نمي‌گيرند و تا دستور نرسد، هيچ كاري نمي‌كنند و هيچ كجا نمي‌روند.
  • هيچ كس جاي ديگري را پر نمي‌كند و جلو نمي‌افتد و مسؤوليت نمي‌پذيرد.

 

ويژگي غازها:

  • هر غاز مسير پرواز دسته جمعي گروه را مي‌داند.
  • رهبري و جلودار بودن نوبتي است.
  • هر غاز، زمان در نوك پرواز قرار گرفتن و هدايت گروه را خود انتخاب مي‌كند.
  • همه غازها تمايل به پذيريش مسؤوليت جلودار بودن را دارند.
  • غازها در طول پرواز مراقب يكديگر هستند.
  • بررسي ثابت كرده كه غازها در پرواز گروهي، 70 درصد بيشتر از مسافتي را كه انفرادي مي‌توانند طي كنند، مي‌پيمايند.

 

بلانكو مي‌گويد وقتي از مطالعه نظام هماهنگ و زندگي گروهي غازها آگاه شدم، به داخل شركت خود برگشتم و به همه همكارانم دستور پرواز دادم و از آنها خواستم از امروز غازهايي باشند كه هم خود از پروازشان لذت ببرند و هم من سازمان كمال يافته‌تري را اداره كنم. آري من به آنها اختيار و آزادي پرواز دادم و گفتم بوفالوهاي من پرواز كنيد. غافل از اينكه بوفالوها نمي‌توانند پرواز كنند. به خود گفتم بلاسكو سازمان تو، يك سازمان بوفالويي است. مگر خود تو اين طور نخواستي كه همكاراني مطيع و بي چون و چرا داشته باشي؟ پس اگر غير از اين مي‌خواهي، خود تو اول بايد تغيير كني و در اينجا بود كه دريافتم ديدگاه من مدير هم بايد تغيير كند. من بايد بوفالوها را تبديل به غاز كنم، طبيعت آنها را تغيير بدهم، با آموزش، پرورش، رشد، ايجاد انگيزش، روحيه، اختيار، مسؤوليت،‌ اعتماد، صداقت و ...

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه هشتم اسفند ۱۳۸۸ و ساعت 14:55 |

نجات غريق

 

مردي در كنار رودخانه‌اي ايستاده بود. ناگهان صداي فريادي را مي‌شنود و متوجه مي‌شود كه كسي در حال غرق شدن است. فوراً به آب مي‌پرد و او را نجات مي‌دهد. اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را مي‌شنود و باز به آب مي‌پرد و دو نفر ديگر را نجات مي‌دهد. اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك مي‌خواهند مي‌شنود. او تمام روز را صرف نجات افرادي مي‌كند كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده‌اند غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانه‌اي مردم را يكي يكي به رودخانه مي‌انداخت.

 

 

برخي مديران و سازمانها اين گونه عمل مي‌كنند. در اين سازمانها به جاي درمان ريشه، به كندن برگ هاي زرد رغبت بيشتري نشان داده مي‌شود. به عبارت ديگر به جاي علت يابي و رفع مشكلات، صرفاً به اصلاح آنها مي‌پردازند. آيا بهتر نيست ضمن چاره‌جويي براي عوارض و مسائل پيش‌آمده، بر روي علل هم تأثير گذاشت تا مسئله به طور همه جانبه حل شده و از اتلاف سرمايه ها و منابع با ارزش جلوگيري شود؟

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه سوم اسفند ۱۳۸۸ و ساعت 13:11 |

محدوديت‌هايتان را بشناسيد

اين يكي از مهمترين مفاهيم در مديريت مدرن است. تئوري محدوديت‌ها مي‌گويد بين شما و هر هدفي كه مي‌خواهيد به آن برسيد، محدوديت خاصي هست كه سرعت دستيابي‌تان به هدف، به آن بستگي دارد. معمولاً به اين محدوديت گلوگاه يا انسداد مي‌گويند. گاهي مي‌توان اين محدوديت را مثل عامل بازدارنده‌اي ديد كه بين جايي كه مي‌خواهيد برسيد قرار گرفته است.

مثلا اگر مي‌خواهيد حجم فروشتان را اضافه كنيد، تعداد مشتري‌هايي كه به حجم كسب و كارتان جذب مي‌كنيد محدوديت اساسي است، شايد هم نوع مشتري‌هايي كه جذب مي‌كنيد محدوديت اساسي باشد؛ يا شايد وفاداري مشتري‌هايي كه جذب مي‌كنيد محدوديت اساسي باشد؛ شايد هم محدوديت؛ تعداد فروش‌هاي مجدد و معرفي‌هايي باشد كه از مشتري‌هايي كه جذب مي‌كنيد نصيبتان مي‌شود. در هر كدام از اين حالتها يك رويكرد متفاوت و يك روش متفاوت لازم است تا اين محدوديت را برطرف كند.

محدوديت‌ها از قانون20 /80  تبعيت مي‌كنند. % 80 محدوديت‌ها بر سر راه دستيابي شما به هدف‌هاي شخصي يا كاريتان، درون شما يا سازمانتان و فقط % 20 بيروني هستند. و اين فرق بين مديران با كارايي بالا و مديران با كارايي پايين است: مديران با كارايي بالا هميشه با نگاه كردن به درون شروع مي‌كنند؛ با نگاه كردن به كارمندان‌شان، ساختار سازماني‌شان، محصول‌شان، خدمات‌شان، روند كاريشان، تبليغات‌شان، فروش‌شان، بازاريابي‌شان و اينطور موارد. از طرف ديگر مديران درجه دو هميشه مشكلات دروني‌شان را به گردن محدوديت‌هاي بيروني مي‌اندازند؛ ولي به ندرت مسأله اين است.

اين سؤال را هم داشته باشيد « كدام محدوديت است كه اگر بتوانيد كاملاً برطرف كنيد، مي‌تواند بيشتر از هر چيز ديگري به شما كمك كند كه سريع‌تر به سمت هدف‌تان حركت كنيد »

جوابتان به اين سؤال هر چه هست، همين امروز شروع كنيد به متمركز كردن تمام انرژي‌تان روي كاهش اين محدوديت. همين به تنهايي مي‌تواند تمام آينده كسب و كارتان را عوض كند.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه سی ام دی ۱۳۸۸ و ساعت 13:5 |

شايستگي ضروري است

شايستگي داشتن يعني در تمام كارهايي كه مي‌كنيد مقيد مي‌شويد عالي باشيد. براي خودتان و براي اطرافيانتان معيارهاي خيلي بالا مي‌گذاريد. با سخت‌گيري افراد نالايق را منضبط و تصفيه مي‌كنيد. خودتان و سازمانتان را مقيد مي‌كنيد در زمينه‌هاي حياتي كه براي مشتري‌هاي‌تان مهمتر است بهترين باشيد. اين علامت مشخصه مدير برجسته است. او خود را كاملاً وقف اين مي‌كند كه كار را به نحوي عالي انجام بدهد. ما امروز در رقابتي‌ترين محيط تجاري كل تاريخ بشري زندگي مي‌كنيم و فقط اشخاص و سازمانهايي دوام مي‌آورند كه محصول يا خدمات را به روشي عالي توليد بكنند. اين بايد تمركز اصلي شما باشد. باز هم بايد از ابزار ذهني ايده‌آل‌سازي استفاده كنيد.(توضيحات ايده‌آل سازي در پست قبلي وبلاگ)

از خودتان بپرسيد از نظر مشتري‌تان چه چيزي كاركرد عالي محسوب مي‌شود. بهترين مديران هميشه در حال بازخورد خواستن و نظر خواستن از مشتري‌هايشان هستند. هم تحسين‌ها و هم شكايتهاي مشتري ارزش زيادي دارند كه به شما بگويند چه كاري را بيشتر و چه كاري را كمتر انجام بدهيد.

يكي از نشانه‌هاي كارايي بالا اين است كه بازخوردها را بپذيريد و خودتان را اصلاح كنيد. دائماً مثل يك رادار محيطتان را بگرديد و به دنبال راه‌هايي باشيد تا بتوانيد كاري كه مي‌كنيد را بهبود بدهيد. دنبال راه‌هايي بگرديد كه هر روز ارزش موجود را بيشتر كنيد. يادتان باشد هر چه كه امروز باعث رضايت مي‌شود، فردا يك توقع همگاني خواهد بود.

رقيبانتان هم تمام مدت به فكر هستند كه چطور با راضي كردن مشتري شما از طريق ارايه سطوح بالاتر كيفيت شما را شكست بدهند. براي كارايي خودتان هم معيارهاي بالا بگذاريد. با الگو شدن، ديگران را رهبري كنيد. از زيردستان‌تان فقط كارهايي را بخواهيد كه نشان داده‌ايد خودتان حاضر به انجامش هستيد.

اين سؤال كليدي را هم داشته باشيد كه در باقي مانده دوران كاريتان بپرسيد و جواب بدهيد « كدام كار است كه اگر به نحوي عالي انجام بدهيم، بزرگترين تأثير مثبت را روي كسب و كارمان مي گذارد»

جواب‌تان به اين سؤال هر چه هست، آن را بنويسيد، برنامه‌ريزي كنيد، معيار بگذاريد، سازماندهي كنيد و دست به كار شويد تا هر روز آن كار را به نحوي برجسته انجام بدهيد. همين يك تعهد به تنهايي مي‌تواند تمام زندگي‌تان و تمام آينده كسب و كارتان را تغيير بدهد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه سی ام دی ۱۳۸۸ و ساعت 12:48 |

وضوح واجب است

حداقل % 80 موفقيت‌تان در كنار و در زندگي، بستگي به ميزان وضوح‌تان در هر زمينه دارد. مديران مؤثر دقيقاً مي‌دانند كه دارند سعي مي‌كنند به چه چيزي برسند و براي همه زيردستان آنها هم كاملاً واضح است كه از آنها توقع مي‌رود چه كاري بكنند تا به هدف كلي برسند. مديران نامؤثر مسؤليت‌هايشان را به طور واضح نمي‌دانند و در نتيجه زيردستان‌شان هم دچار ابهام هستند. اين موضوع منتهي به مقدار عظيمي اتلاف وقت و زحمت مي‌شود.

اين دو سؤال عالي را بارها و بارها از خودتان بپرسيد: سؤال اول اين است كه « دارم سعي مي‌كنم چه كار كنم » . روي كاغذ فكر كنيد. وقت بگذاريد كه بنشينيد و بفهميد به چه نتيجه‌هايي مي‌خواهيد برسيد. تا حد امكان دقيق باشيد تصور كنيد داريد جواب‌هاي امتحاني را مي‌دهيد كه آينده شغلي‌ تان به آن بستگي دارد چون واقعاً همينطور است. سؤال دوم هم اين است « دارم سعي مي كنم چطور آن را انجام بدهم » از چه روند يا روشي استفاده مي‌كنيد تا از جايي كه هستيد به جايي برسيد كه مي‌خواهيد برويد؟ آيا مي‌توانيد راه بهتري هم باشد؟ هر وقت در خودتان نسبت به دستيابي به هدفتان احساس مقاومت يا درماندگي كرديد، دست نگه داريد و از خودتان اين دو سؤال را بپرسيد دارم سعي مي‌كنم چه كنم » و « دارم سعي مي‌كنم چطور آن را انجام بدهم »

طي 3300 پژوهش درباره رهبري كه در طول سالها انجام شده، معلوم شد رهبران در طول تاريخ يك خصوصيت مشترك داشته‌اند كه اين است .« رهبران داراي يك تصوير ذهني هستند».

آنها مي توانند از برابر كارشان عقب بايستند و ببينند آخرش مي‌خواهند سر از كجا در بياورند. يكي از بهترين تمرينهايي كه در زمينه وضوح مي‌توانيد انجام بدهيد، ايده‌آل‌سازي نام دارد. در هر موقعيتي كه هستيد، عقب بايستيد و آينده ايده‌آل‌تان را در ذهن‌تان خلق كنيد. مشخص كنيد اگر همه چيز از همه نظر عالي باشد، چطور به نظر خواهد آمد. به جاي گير افتادن در مشكلات، درماندگي‌ها و جزييات كوتاه مدت، تصوير ذهني تان را روي اين نتايج ايده‌آل آينده متمركز كنيد. دائماً كاري كه امروز مي‌كنيد را با جايي كه مي‌خواهيد در نهايت برسيد مقايسه كنيد.

اين روش خيلي قوي است و شما را سريعتر به طرف هدفهاي دلخواهتان مي‌برد. شايد بهترين تعريف مديريت « نتيجه گرفتن از طريق ديگران » باشد. مديريت اين نيست كه كار را خودتان با كمك گرفتن از افراد اطرافتان انجام بدهيد. مديريت اين است كه كار را از طريق ديگران به انجام برسانيد. بزرگترين انگيزش در عملكرد انساني هم اين است كه دقيقاً بدانيد چه انتظاري مي‌رود. همانطور كه خودتان هم مي‌توانيد حدس بزنيد، بزرگترين سرد كننده انگيزه هم بر عكس آن است: اينكه ندانيد چه انتظاري مي‌رود.

مسؤليت اصلي شما به عنوان يك مدير اين است كه برايتان كاملا واضح باشد كه داريد سعي مي‌كنيد چه كار كنيد و داريد سعي مي كنيد چطور آن را انجام بدهيد. بعد كاري كنيد وظيفه كاري تمام كساني كه زير دست شما كار مي‌كنند هم كاملاً واضح باشد. در مديريت زمان قتنوني هست كه مي‌گويد.« هر يك دقيقه‌اي كه صرف برنامه‌ريزي بشود، ده دقيقه در اجرا صرفه‌جويي مي‌كند » هر يك دقيقه‌اي كه براي بررسي و ايجاد وضوح كامل در هدف‌ها و مقصدهايتان و بعد انتقال آنها به ديگران از طريق تبادل نظر و بازخورد وقت صرف بكنيد، برايتان ده دقيقه در گرفتن نتيجه‌هايي كه مي‌خواهيد صرفه جويي مي‌كند.

وضوح، اساسِ مديريت برجسته است.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه سی ام دی ۱۳۸۸ و ساعت 12:39 |

عوامل مؤثر بر تحقق هدف‌ها

 بزعم E.Gustafson  منشاء تفاوت رفتار انسانها را بايد در هدفهاي آنها جستجو كرد. وي يازده عامل عمده را كه بر تحقق هدفها تأثير مي گذارند بصورت زير طبقه بندي كرده است:

1-      پيش از تعيين هدفها، به آنچه در زندگي خود بدنبال آن مي‌باشيد، فكر كنيد تا به هدفهايتان متعهد باشيد.

2-      هدفهايتان را بر اساس اولويت‌هاي زندگي‌تان، مرتب كنيد تا دچار سستي و تنبلي در تحقق هدفها نشويد.

3-      از واقع بينانه بودن و قابل تحقق بودن هدفها مطمئن شويد، زيرا ناممكن بودن دستيابي به هدفها، بر سعي و تلاش فرد تأثير منفي مي‌گذارد.

4-      هدفها را بصورت مكتوب بر يك تكه كاغذ ثبت كنيد و اين تكه كاغذ را را در جايي قرار دهيد كه هر روز قابل رويت باشد. هدفهاي مكتوب، ضدفراموشي بوده و تعهد به هدفها را افزايش مي‌دهند.

5-      ايجاد تعهد به هدفها، افزايش تلاش براي دستيابي به آنها را بدنبال دارد.

6-      سعي كنيد نتايج مثبت منتج از هدفها را تجسم كنيد.

7-      منافع حاصل از دستيابي به هدفها را تشريح و مستند كنيد و هنگام تلاش براي دستيابي به هدفها، آنها را به ياد داشته باشيد.

8-      يك برنامه اجرائي تهيه كنيد. مراحل مختلف دستيابي به هدف را تعيين كنيد. انجام تدريجي هر يك از مراحل جزئي آسانتر از تحقق هدفهاي بزرگ بصورت آني است.

9-      براي دستيابي به هر يك از مراحل تحقق هدفها به خودتان پاداش دهيد.

10-   انعطاف‌پذير باشيد. با توجه به اهميت و فوريت هدفها،نسبت به تعديل اولويت‌بندي هدفها، انعطاف‌پذير باشيد.

11-   اگر اشتباه كرديد به خودتان اجازه دهيد كه از نو شروع كنيد. اشتباهات، فرصتي براي يادگيري مي‌باشند. اگر از خطا و اشتباه مي‌ترسيد هيچ كاري نكنيد!

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در چهارشنبه بیست و سوم دی ۱۳۸۸ و ساعت 15:3 |

چگونه به ايده‌اي جديد مي‌رسيم

يكي از راه‌هاي افزايش دقت پيش‌بيني و رمز موفقيت آساني كه مي‌خواهند آينده‌پژوه شوند، اين است كه بر اكتشاف تمركز كنند و از ابداع خودداري نمايند.

ابداع يك فناوري جديد معمولاً ظهور پديده‌اي در مقياس وسيع را امكان‌پذير مي‌كند. بنابراين مسير حركت پديده‌ها را پيدا كنيد و منطق نهايي حاكم بر آنها و نتيجه غايي حاصل از آنها را شناخته و تشريح و تبيين نماييد. چنانچه مثال‌ها و نمونه‌هاي اوليه پيش‌بيني خود را در دور و اطراف مشاهده كرديد، مطمئن باشيد كه پيش‌بيني‌تان درست است. شما آفرينندة جهت حركت نيستيد، بلكه تنها قبل از ديگران به كشف آن موفق مي‌شويد. دو روش مشخص كه در كشف ايده‌هاي جديد مورد استفاد قرار مي‌گيرد، قوانين مربوط به سادگي و اكتشاف است.

يكي از خواص قطعي اين قوانين اين است كه به شما ياد مي‌دهد به خودتان اعتماد داشته باشيد. شما به خودتان متعلق مي‌شويد. در مورد گزينش‌هاي خود از جمله پرسش‌هايي كه در محيط كار مي‌كنيد، ايده‌ها و مسائلي هستند كه در نظر داريد دنبال كنيد، و چيزهايي كه بايد امتحان كردنش را كنار بگذاريد، آگاه‌تر مي‌شويد. اين گفته به معناي آن نيست كه شما روشن‌تر شده و يا آزادي بيشتري به دست مي‌آوريد، بلكه به معناي اين است كه بيش از گذشته به دلخواه خود اقدام مي‌كنيد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۸ و ساعت 16:42 |

خلاقيت در مديريت

خلاقيت داراي سه مؤلفه است: تخصص، تفكر خلاق و انگيزش كه مي‌تواند دروني و بيروني باشد، مديران روي هر سه اين خصوصيات مي‌توانند اثر گذارند ولي بر روي انگيزش كاركنان بيشتر از دو مؤلفه ديگر تأثير گذار هستند .

افزايش خلاقيت در سازمانها مي‌تواند به ارتقاي كميت و كيفيت خدمات، كاهش هزينه‌ها، جلوگيري از اتلاف منابع ، كاهش بورو كراسي، افزايش رقابت، افزايش كارايي و بهره‌وري، ايجاد انگيزش و رضايت شغلي در كاركنان منجر گردد.

نقش مدير در پرورش خلاقيت، تحريك و تشويق كاركنان، تفويض اختيار به كاركنان، پيدا كردن ذهنهاي خلاق و استفاده از خلاقيت ديگران است. نظام مديريت مشاركتي با تكيه بر خود كنترلي كاركنان، مشورت، تشويق به ابتكار و احترام به افراد، نقش مهمي در پرورش خلاقيت كاركنان ايفا مي‌كند. تكنيك‌هاي خلاقيت گروهي شامل تحرك مغزي، گردش تخيلي، تفكر موازي، ارتباط اجباري، شش كلاه تفكر، از تكنيكهاي مؤثر در تقويت تفكر خلاق هستند.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه بیست و یکم دی ۱۳۸۸ و ساعت 10:29 |

مدير بحران و هفت نكته كليدي

اتفاقات و حوادث روي مي‌دهند و ما نمي‌توانيم مانع وقوع آنها شويم ولي با بكارگيري روش‌هاي مديريت بحران، مي‌توانيم فشار ناشي از وقوع آنها را كاهش دهيم. در همين رابطه، در متون مربوط به مديريت بحران، نكات مختلفي مطرح شده است كه هفت نكته كليدي زير در همين خصوص مي‌باشند :

  1. مسئوليت‌پذير باشيم و اگر مقصر هستيم به تقصير خود اعتراف كنيم.
  2. هر مسئله‌اي لزوما” بحراني نيست، تفاوت بين بحران و تبليغات منفي را تشخيص دهيم.
  3. با مطالعه، مشورت و تفكر قبلي به ديگران پاسخ دهيم.
  4. با رسانه‌ها دوستانه برخورد نمائيم نه خصمانه .
  5. با نشان دادن ناراحتي خود به ديگران، با آنها همدردي و همدلي نمائيم.
  6. ٢٤ ساعت بعد از بحران را جدي بگيريم زيرا در اين ٢٤ ساعت، شهرت و منافع آتي يك سازمان از بين مي‌رود يا احياء مي‌شود.
  7. برنامه مديريت بحران را بر پايه حسن شهرت و منافع سازمان طراحي كنيم.
+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه یازدهم آبان ۱۳۸۸ و ساعت 9:21 |

معجزة ” نه “ گفتن

گفتن ” نه“ خيلي مشكل است ولي جريمة نگفتن ” نه“ خيلي بيشتر است. اگر به هر درخواستي پاسخ مثبت دهيد، به سرعت منابع خود، شامل منابع مالي، زمان و غيره را از دست مي‌دهيد. بعلاوه، دچار استرس، خستگي، فشاركاري و مواجه با ضرب‌الاجل‌هاي زماني نادرست نيز مي‌شويد.

پاسخ رد به در خواست‌هاي نابجا فوايد پنهاني را نيز بدنبال دارد. براي مثال پاسخ رد به مشتريان جديد به هنگام رونق يك فعاليت، تمركز تلاش‌ها براي كسب رضايت مشتريان موجود، را بدنبال دارد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه یازدهم آبان ۱۳۸۸ و ساعت 9:13 |

از تيم خود يك برنده بسازيد

پنج ايده اصلي براي تشكيل تيم برنده بايد لحاظ شود:

1- تنها دستور رييس كافي نيست؛ همه اعضاي تيم بايد فلسفه تشكيل تيم و مأموريت آن را درك كنند و همراه شوند.

2- برابري در فداكاري كردن؛ وقتي مي‌توانيد انتظار داشته باشيد كه اعضاي تيم دو قدم بردارند كه خود سه قدم برداشته باشيد.

3- كنار آمدن با كارمندان؛ با داشتن احساس خوب در مورد خود، احساس خوبي نيز در خصوص ديگران خواهيد داشت. به حرف آنها گوش كنيد و همراه و ياورشان باشد و از كارهاي خوبشان قدرداني كنيد.

4- خود را به جاي ديگران بگذاريد؛ هر عضوي از تيم مسائل و مشكلات خود را دارد. مشكلات اعضاي تيم را از زاويه ديد خودشان بنگريد.

5- درست ارتباط برقرار كنيد؛ در استفاده از چشم و گوش و انگشت و ... خست بهخرج ندهيد و صميمانه با كارمندانتان رابطه برقرار كنيد

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه چهاردهم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 10:37 |

كنترل
شايد به جرأت بتوان ادعا كرد انجام هيچ فعاليتي در سازمان قرين توفيق نخواهد بود مگر آنكه كنترل‌هاي لازم نسبت به آن به عمل آمده باشد. به كمك كنترل است كه مديريت نسبت به نحوه تحقق هدفها و انجام عمليات آگاهي يافته و قدرت پيگيري و عنداللزوم سنجش و اصلاح آنها را پيدا مي كند. كنترل ابزار كار مديران در رده هاي مختلف سازمان از مراتب عالي تا رده هاي سرپرستي است و لزوم آن را در مراتب مختلف به سادگي مي توان احساس كرد. سازمان بدون وجود يك سيستم مؤثر كنترل در تحقق مأموريتهاي خود موفق نبوده و نمي‌تواند از منابع خود به درستي استفاده كند.  كنترل عبارت از اطمينان از مطابقت عمكرد با برنامه و مقايسه عملكرد واقعي با استانداردهاي از قبل تعيين شده مي‌باشد. اگر تفاوت قابل ملاحظه‌اي بين عملكرد موردنظر و واقعي وجود داشته باشد،‌ مدير بايد وظايف اصلاحي را انجام دهد. اهداف بدون كنترل تحقق نخواهند يافت، كنترل فرايند ايجاد و اجراي مكانيزم‌هايي براي اطمينان از حصول اهداف مي باشد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه دوم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 13:46 |

رهبري (جهت دهي)
علاوه بر برنامه‌ريزي و سازماندهي، مدير بايد با كاركنان براي انجام وظايف روزانه‌شان كار كند. رهبري عبارتست از فرايند نفوذ در كاركنان تا در جهت رسيدن به اهداف سازماني تلاش كنند. مديران بايد اهداف را با كاركنان مرتبط ساخته و در آنها براي رسيدن به اهداف انگيزه ايجاد نماينــد. رهبري همچنيـن در بر گيرنده فرايندهاي بين شخصي مانند انگيزش،  ارتباط،‌ هدايت و راهنمايي زيردستان براي رسيدن به اهدافشان مي‌باشد. به عبارت ساده رهبري فرايندي است كه ضمن آن مديريت سازمان مي‌كوشد تا با ايجاد انگيزه و ارتباطي مؤثر انجام ساير وظايف خود را در تحقق اهداف سازماني تسهيل كند و كاركنان را از روي ميل و علاقه به انجام وظايفشان ترغيب نمايد. از اين رو رهبري در مفهوم سازمان آن به عنوان جزئي مجزا و مستقل از مديريت مطرح نبوده،‌ بلكه يكي از وظايف عمده و اصلي آن به شمار مي آيد. هر مديري علاوه بر وظايفي چون برنامه‌ريزي، سازماندهي و كنترل،‌ بايد انجام اين وظيفه يعني هدايت سازمان را نيز عهده دار گردد.
مهمترين نكته در رهبري، جهت دادن و نفوذ در اعضاي سازمان است. رهبري مستلزم نفوذ كردن و تأثير گذاردن بر افراد است و مدير در نقش رهبر كسي است كه بتواند بر افراد تحت سرپرستي خود نافذ و مؤثر باشد و به عبارت ديگر مرئوسان نفوذ و قدرت او را بپذيرند

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه دوم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 13:44 |

 سازماندهي
براي موفق بودن نياز به سازماندهي مي‌باشد. يك مدير بايد سيستم سازماني را براي اجراي برنامه‌ها طراحي و ايجاد كند. سازماندهي فرايند تفويض و هماهنگي وظايف و منابع براي رسيدن به اهداف مي‌باشد. آن به عنــوان شنـاسايي و طبقــه‌بنـدي فعاليتهاي موردنياز، گروهبندي فعاليتهاي ضروري در اهداف قابل حصول،‌ اختصاص گروهي از فعاليتها به يك مدير و تفويض اختيار به او براي سرپرستي آنها و فراهم كردن هماهنگي افقي و عمودي در ساختــار سازمــاني تعــريـف مي‌شود. سازماندهي فرايند اطمينان يافتن از وجود منابع ضروري فيزيكي و انساني براي انجام دادن برنامه‌ها و رسيدن به اهـــداف ســازمــاني مي‌باشد. آن همچنين شامل مشخص كردن فعاليتها،‌ تقسيم كار به شغلها و وظايف مشخص و شناسايي روابط اختيار ميان گروهها و اشخاص مي‌باشد. جنبه ديگر سازماندهي گروهبندي فعاليتها در داخل بخشها است.
عصر ما عصر سازمانهاي بزرگ و پيچيده است و مدير امروز بايد از چگونگي سازماندهي و نحوه ايجاد اين سازمانها و اصلاح و تغيير آنها آگاه باشد. براي نيل به هدفها، سازماندهي گامي ضروري است و به كمك اين فعاليت است كه هدف كلي و مأموريت اصلي سازمان در قالب هدفهاي جزئي‌تر و وظايف واحدها شكسته شده و تحقق آن ميسر مي‌شود. در سازماندهي وظايف و اختيارات و مسئوليتهاي واحدها و پست‌ها مشخص شده و نحوه هماهنگي و ارتباط بين آنها معين مي‌شود. سازماندهي فعاليت مستمر و مداومي است كه مدير همواره با آن روبروست و منحصر به طراحي سازمان در ابتداي آن نمي‌شود.

فرايند سازماندهي:
ما مي‌توانيم به سازماندهي به عنوان يك فرايند بنگريم كه در اين صورت سازماندهي شامل مراحي زير مي‌باشد:
1- ايجاد اهداف سازمان
2- تنظيم هدفهاي پشتيباني، برنامه ها و خط مشي ها
3- تشخيص و طبقه بندي فعاليتهاي ضروري براي تحقق آنها
4- گروهبندي فعاليتها در پرتو منابع انساني و امكانات مادي قابل دسترس به بهترين وجه
5- تفويض اختيار مناسب به سرپرست هر گروه براي انجام دادن كارها
6- پيــوند گروهـهــا بصــورت افقــي و عمـــودي از طــريق جـريان اختيـارات و اطلاعـات

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه دوم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 13:43 |

برنامه‌ريزي:
برنامه‌ريزي يكي از بنيادي‌ترين وظايف مديريت است. برنامه‌ريزي عبارتست از اينكه از ميان گزينه‌هاي مختلف رسيدن به اهداف،‌ يك گزينه را انتخاب بكنيم. اين كار مستلزم مشخص نمودن هدفها و مقاصد سازمان و بخش ها و چگونگي دستيابي به آنهاست. به همين خاطر برنامه براي دستيابي به اهداف سازمان روشي منطقي و عقلايي را فراهم مي كند. برنامه‌ريزي اصولاً اولين نقطه در فرايند مديريت است. براي موفقيت، سازمانها نياز دارند تا بيشتر با برنامه‌ريزي سروكار داشته باشند. افراد در سازمانها نيازمند اهداف و برنامه‌هايي براي رسيدن به آنها مي‌باشند. برنامه‌ريزي عبارت از فرايند هدفگذاري و تعيين پيشرفت دقيق در چگونگي رسيدن به اهداف مي باشد.
برنامه‌ريزي وظيفه مركزي مديريت مي‌باشد و در برگيرنده هر چيزي است كه مدير انجام مي‌دهد. برنامه‌ريزي به آينده نگاه مي‌كند و تصميم‌گيري تصويري را از چگونگي رسيدن به برنامه‌ها ارائه مي‌نمايد. تصميم‌گيري به عنوان انتخاب يك فعاليت از گزينه‌هاي گوناگون تعريف شده كه هسته برنامه‌ريـــزي مي‌باشد. يك برنامه نمي‌تواند بدون وجود تصميم ايجاد شود. تصميم‌گيري يك مرحله از برنامه‌ريزي مي‌باشد و همچنين جزئي از زندگي روزانه هر فرد مي‌باشد.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه دوم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 13:39 |

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در دوشنبه دوم شهریور ۱۳۸۸ و ساعت 13:31 |
 دکتر دمينگ، کسی که کیفیت را به ژاپنی ها آموخت ومبدع سیستمهای مدیریتی که هم اکنون در اکثر سازمانهای موفق مستقر گردیده است.

دكتر دمينگ معتقد بود چنان كه خود را عوض كنيم هر كاري را بهتر مي توانيم انجام دهيم. هدف دمينگ ايجاد يك طرز فكر ساده در مردم و شكستن الگوهاي سنتي آن ها بود. شركت هايي كه فلسفه دمينگ را به كار گرفتند به خوبي واقفند كه اين كار پشتكار و زمان زياد زیادی مي برد.

توصیه های چهارده گانه دمینگ:

1-  برای بهبود خدمت و کالا، هدفی پایدار ایجاد کنید، با این قصد که رقابت کنید و در صحنه تجارت باقی بمانید و اشتغال زایی کنید.

2-  فلسفه جدید مدیریت را پذیرا شوید. ما در عصر اقتصادی جدید هستیم. مدیریت غربی باید برای مبارزه بیدار شود، باید مسئولیت ها را بیاموزد و تغییر را رهبری کند.

3-  وابستگی به بازرسی برای رسیدن به کیفیت را کنار بگذارید. با ایجاد کیفیت کالا در همان محل، نیاز به بازرسی انبوه را حذف کنید.

4-  بر اساس عامل قیمت تجارت نمایید، در عوض هزینه کل را کمینه کنید.

5-  نظام تولید و خدمات را همیشه بطور ثابت بهبود بخشید تا کیفیت بهره وری بهبود و در نتیجه هزینه ها کاهش یابد.

6-  آموزش در حین کار را ایجاد نمایید.

7-  رهبری ایجاد کنید. هدف رهبری باید کمک به کارکنان، ماشین آلات و ابزار آلات برای انجام دادن بهتر شغل باشد.

8-  ترس را بیرون برانید تا اینکه هرکس بتواند در شرکت کار پربازده داشته باشد.

9-  سدهای بین بخش ها را بشکنید، کارکنان بخشهای تحقیق، طراحی، فروش و تولید باید بصورت کم تیم کار کنند تا مشکلات تولید را حل کنند.

10-  شعارها، نصیحتها و هدفهای توخالی که کار بی نقص و سطوح جدیدی از بهره وری را می طلبد، کنار بگذارید. این نصیحت فقط روابط تبلیغاتی ایجاد می کند، علت های اصلی کیفیت پایین به نظام (سیستم) برمی گردد و خارج از قدرت کارکنان است.

11-  الف) استانداردهای کاری (کمی) را در کارخانه حذف نمایید، رهبری را جایگزین آن کنید. (ب) مدیریت هدف گرا را حذف کنید، مدیریت عددگرا و اهداف عددی را حذف نمایید. رهبری را جایگزین آن نمایید.

12- الف) سدهایی که مانع می شود تا کارگر به کارگری خود افتخار کند، از بین ببرید.(ب) سدهایی را که مانع می شود مهندسان و مدیران به کار خود افتخار کند، نابود کنید.

13-  برنامه آموزشی و خود بهبود دهی کارآمد ایجاد نمایید.

14-  همه را در شرکت برای ایجاد تغییر بسیج کنید. تغییر و تحول شغل همه است.

  

در زیر پاره ای از نقطه نظرات دمینگ ارائه گردیده است:

1-  سودهاي واقعي از طريق مشتريان وفادار حاصل مي شود نه از طريق مشترياني كه فقط راضي هستند. اين سود 6 تا 8 برابر از مشتريان ديگر بيشتر است.

شركتي كه به دنبال جذب مشتريان دائمي است درآمدهاي بسيار بالاتر از شركتي دارد كه فقط به رد كردن محصولات خود مي انديشد.

2-  مشتريان با ارقام حسابداري شركت گول نمي خورند.

3-  تحقيقات نشان مي دهد كه يك مشتري راضي حدوداً براي 8 نفر محصول را تبليغ مي كند و يك مشتري ناراضي حدوداً به بيش از 20 نفر توضيح خواهد داد كه چه عذابي كشيده است.

4-  كيفيت در اتاق هيئت مديره ايجاد مي شود.

5-  کیفیت، غرور استاد کاری است.

6-  گزارش هاي مالي واقعيت نيستند. آنها شرح اوضاع مالي گذشته اند. يعني يك تصوير تك بعدي از يك دنياي چند بعدي

7-  مشكلات رقابتي ما به دليل كاركنان حاضر در سيستم نيست بلكه به دليل ضعف مديريت است.

8-  پيوسته و هميشه بايد سيستم توليد و ارائه خدمات را بهبود بخشيد.

9-  ترس را از بين ببريد.

10-  شعارها، اصرارها و تعيين اهداف را براي نيروي كار حذف كنيد.

11-  سهميه بندي رقمي براي نيروي كار را كنار بگذاريد و به جاي آن رهبري را جايگزين كنيد.

12-  از تعيين اهداف رقمي براي مديران دست برداريد. رهبري را جايگزين كنيد.

13-  نظريات اقتصادي مي گويد : «دانش عنصر كليدي كيفيت است + دو عنصر : سرمايه و نيروي كار اما دمينگ مي گويد. «آگاهي عميق + دانش فني+ سرمايه + نيروي كار مي تواند رمز كيفيت و بهبود پيوسته باشد.»

14-  اين مديران ارشد هستند كه به آگاهي عميق احتياج دارند.

15-  كيفيت فقط در صورتي به دست مي آيد كه افراد حاضر در سيستم احساس امنيت كنند و از كاري كه انجام مي دهند لذت ببرند.

16- -94 درصد مشكلات، ناشي از سيستم هستند و فقط 6 درصد آنها ماهيتي ويژه دارند.

17-  هر گاه مديريت حربه ترس را به كار گيرد، ارقام اشتباه و اطلاعات گمراه كننده دريافت خواهد كرد.

18-  عمل بدون آگاهي، به خصوص آگاهی عميق، مي تواند يك سيستم كاملاً خوب را تخريب كند.

19 - WIN-LOSE -SYSTEM خوب نيست. WIN-SYSTEM-WIN خوب است.

 

20- در مورد موقعيت هايي كه براي تكميل كار نياز به همياري است، ايجاد رقابت، ضدبهره وري است. به عبارت ديگر، ايجاد رقابت بين كارگران وقتي علت عمده نوسان عملكردها، خود سيستم باشد به تنش خواهد انجاميد و از بهبود و حتي رقابت هم خبري نخواهد شد.

 

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در یکشنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۷ و ساعت 14:46 |

1- اگر براستي خواهان يك سازمان خلاق هستيد از خودتان سوال كنيد ‏، آيا آماده هستيد كاركنانتان با بيان ايده‌هاي خود سبب آزار شما شده و يا منشي شما با استدلال براي شما بيان كند كه نظرات او از شما هوشمندانه‌تر است؟ پس در ابتدا در اين خصوص فكر كنيد.

2-به اين موضوع توجه داشته باشيد كه شما داراي يك سازمان تقريبا خلاق هستيد ‏شما كاركناني داريد كه قابليت‌هاي نهفته‌اي داشته و داراي ايده‌هاي فراوان هستند، آنها ايده‌هاي خود را به هنگام صرف ناهار، نوشيدن قهوه و چاي و يا در هنگام شستشوي دست و صورت به يكديگر منتقل مي‌كنند و در صورتي كه به طور فعالانه در زمينه ارتقاء خلاقيت در سازمان تلاش نکنيد، تمامي اين ايده‌ها، هنگامي كه آنان به پشت ميز كارشان برمي‌گردند‏، فراموش خواهند شد.

3-ايجاد امنيت نماييد، اين نكته اهميتي ندارد كه كاركنان سازمان شما چقدر خلاقند‏ بخاطر داشته باشيد در صورتي كه آنان اعتماد به مديريت شما نداشته باشند، ايده‌هاي خود را منتقل نخواهند كرد و دو دليل براي اين كار وجود دارد.

-بيان ايده‌هاي نو با خود مخاطراتي را به همراه دارد، چه بسا ممكن است عده اي ، بيان كنند ه ايده را تحقير نمايند و يا آناني كه علاقمند به تغييرات نيستند به مخالفت با كساني بپردازند كه ايده‌هاي خود را بيان كرده اند ‏، لذا در صورتي كه اعتماد وجود نداشته باشد ، كاركنان ايده‌هاي خوب خود را بيان نخواهند كرد.

-ايده‌هاي خوب اغلب داراي ارزش بسيار زياد هستند و اگر كاركنان اعتماد به مديريت نداشته باشند ، تمايلي ندارند تا چنين منفعتي نصيب سازمان شود و چه بسا يك شانس بسيار خوب براي آنان باشد كه ايده‌هاي با ارزش خود را براي خويش استفاده كرده و از اين طريق حتي يك شركت براي خود ايجاد نمايند.

4-شرايطي را در سازمان پديد آوريد تا ارتباطات تسهيل شده و ايده ها در سازمان به گردش درآيند و مديريت نيز با جديت آنان را تحويل گرفته و مورد بررسي قرار دهد و اين مي تواند از طريق سيستم مديريت ايده‌هاي شغلي انجام شود.همچنين مي توان در سازمان ديوار ثبت نظرات را ايجاد نمود تا هركسي كه ايده اي به ذهنش مي رسد آن را با نام خود بر روي آن ثبت نمايد.

5- شرايطي را ايجاد نماييد كه افراد در بيان ايده ها مشاركت نمايند .يك ايده اغلب نوك يك كوه يخ ايت كه اگر كاركنان با يكديگر همكاري نمايند ‏ اين ايده توسعه يافته و از يك ايده خوب به يك ايده بسيار ازشمند تبديل خواهد شد

6- يقين حاصل نماييد كه تمامي كاركنان در كليه واحدهاي سازمان مي توانند در شركت دادن ايده‌هاي خود و توسعه آنها مشاركت نمايند .اگر تصور مي كنيد تنها كاركنان بازاريابي قادرند در زمينه بازار يابي ايده‌هاي نو ارائه نمايند ، تنها ايده ها ي معمولي نصيبتان خواهد شد ، شايد تعجب كنيد كه كاركنان حسابداري، منابع انساني و حتي كاركنان رستوران نيز مي توانند ايده‌هاي خوبي در زمينه بازاريابي ارائه نمايند .

7-اگر كاركنان شما ايده‌هاي خوبی ارائه مي‌كنند به آنها پاداش دهيد و اين پاداش تنها پول نخواهد بود ، دادن مرخصی ، هدايا ، گواهی و يا تشويق از طرف مديرعامل سازمان می تواند بسيار ارزشمند باشد.البته پاداش ها می توانند پول و يا حتی پول ناشی از بکارگيری ايده ها باشد ، بخصوص سهيم کردن کارکنان در منافع ناشی از بکارگيری ايده ها بسيار مهم خواهد بود زيرا بجای اينکه آنان در پی تخريب سازمان باشند به دنبال ارائه ايده های خوب و عملی ساختن آنها خواهند بود .

8- هيچ گاه کارکنان را بخاطر ايده‌های نامناسب تنبيه نکنيد، حتی يک خنده ممکن است بطور جدی سبب کاهش اعتماد به نفس شخصی شود که فردا می تواند ايده ای بسيار عالی ارائه نمايد . کارکنان خلاق در تمامی زمانها دارای ايده هستند گاهی اوقات بعضی از ايده‌های آنها نامناسب‌اند و بعضی اوقات بسيار هوشمندانه هستند لذا با تنبيه افراد خلاق اين ايده‌ها از دست خواهند رفت.

9-خيلی بر روی تحقيقات و تحليل ها تکيه نکنيد، اگر چه آنها در جای خود دارای ارزش بوده و واقعا وجود آنها در قرن 21 بسيار ضروری است اما بزرگترين ايده‌ها معمولا از طريق الهام به دست آمده‌اند.

10- بخاطر داشته باشيد خلاقيت يک سرمايه‌گذاری بلند مدت است و منافع آن در کوتاه مدت به سازمان باز نمی‌گردد‌، اگر سازمان شما خلاق نيست، زمان خواهد برد تا کارکنان با روش‌های جديد فکر کردن آشنا شده تا نحوه رفتار و روش توليد کردن آنها تغيير کند. پس زمانی که ايده‌ها به جريان افتد، آنها بايد به مرحله عمل برسند و اين نيازمند زمان است. اما در گذر زمان نتايج و منافع اين سزمايه‌گذاری قابل توجه خواهد بود، لذا برخيز و برای رسيدن به اين هدف حرکت کن.

+ نوشته شده توسط سهیل عابدی در شنبه ششم مهر ۱۳۸۷ و ساعت 13:5 |

آمار بازديد وبلاگ

free counter